من از نهايت شب حرف مي زنم

و ازنهايت تاريكي

به خانه من امدي براي من اي مهربان چراغ بيار

خوشبخت بنگرمو يك دريچه كه از ان به ازدحام كوچه

شعر سياوش كسرايي در مرگ فروغ..

مرگ دختر عاصي

اي گلهاي فراموشي باغ

مرگ از باغچه ما مي گذرد داس به دست

و گلي چون لبخند مي برد از برما

دختر عاصي و زيباي گناه

ماند با سنگ صبورش تنها..

سلام بر ملكوتي عزيز گفتم بهت اينجا شده خونه تنهايي من بيام با كليد يا بي كليد درش بازه ممنون از مهموننوازيت اينم نوشتم نميدونم خوشت مياد يا نه ولي منكه خوشم اومده ببخشيد من هميشه برات غمگين مي نويسم چه كنم ديگه آخه من خسته ام ديگه

عجب خوابي گرفته منو شب بخير

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد

باغ صد خاطره خنديد

عطر صد خاطره پيچيد

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم

پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم

تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت

من همه محو تماشاي نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ريخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

عشق را مي يابي

اگر

از سر كوي دگرها بي تفاوت

دل را به سر كوي عشاق بري

كوي عشق

كوي پر درديست اي عاشق

آقا رضاي عزيز سلام

تبريك مي گم

كارتون حرف نداره.خيلي عاليه.

بدون تلاوت آيات عشق نمي توان عاشقي را زمزمه كرد.

موفق باشيد

سلام صبح بخير ممنون از ابراز لطف شما

مي روم . . .

اما نه بي خبر!

نگاه کن ....

من کوله بارم را بسته ام!

گمان نکن که چيزي از دارايي هايم را،

اين جا، در شهر تو باقي خواهم گذاشت!

و تو خوب مي داني که همه توشه من چيست :

درد تو!

- تازگي که ندارد!

هميشه در دلم بوده! –

ياد تو!

- اين آفتاب بي غروب

که سايه به سايه ام بوده! –

اشک!

- که نشان داغهايش،

هنوز بر دلم باقيست! –

رنج راه!

- که سالهاست پيشه ام بوده! -

سلام بر سكاندار پارسي بلاگ ميگم يواش يواش مدير سايت هم مياد بااين جوايز ارجمند من فعلا دعاي خير رو بر ميدارم .خروش قندي رو ميدم به شاكي كه حقش جايزه بود ولي چون تقصير خودشه خيلي ساكته بعد لطفا ماكسيما رو تبديل به ارز كن بذار تو خريد كار خونه خروش قندي اخه مي ترسم ور شكسته بشي ديدي كه داره آمارت با سرعت نور بالا ميره چشم حسود كور كه من باشم ......

واااااااااااااااي مردم از خواب شب بخير

خدا حافظ .

سلام سلام سلام مباركه

منم نصف شبي زد بسرم ميام اينجا خوبي داداش خوبم

اينم حرف دل الانمه خب چه ميشه كرد شما هم گير افتادي با اين خواهراي جور ورجور ومثل من يكم .......

باز شب ميآيد وغم....
خلوت دلم را
پر آشوب مي سازد
آنگاه که همه انسانها فارغ از غم
سر بر بالين نهاده اند..........
دل پر آشوب من
عزم ريزش باران غم را ميگيرد
سيل ديده گانم .....تپه خشکي زده گونه ام را ...
نه آبياري که
فرسايش ميدهد
بر تپه خشکي زده گونه ام
وبر لبهاي خشک شده ام
مدتهاست که ديگر خنده اي روان نيست
زيرا که در طوفان حوادث زندگي
گونه ولبهايم دچار خشکسالي شده اند
امروز ديگر مرا گريزي از ريزش اشک نيست
خدايا چه کنم
خود نيز در درمان غم دلم نا توان گشته ام
ياري ام ده
ياري ام ده
تا
ديگر علامت سوال وتعجب نباشم
خداوندا
آيا روزي باز به جاي اشک که
سبزه زار چهره ام را به بيابان مبدل کرده است
قطره اي باران ورودي جاري خواهد شد؟
آيا باز هم دلم گرمي زندگي را لمس خواهد کرد؟
آيا روزي باز بر لبهايم هياهوي لبخند
سرود شادي را زمزمه خواهد کرد
نميدانم
شايد
شايد
تو اي خالق يکتا
که قدرت مطلق هستي
تو بهتر ميداني

کمکم کن اي مهر بانترين
• مهربانان
من خسته ام
خسته

ميگم باز خوبه اين وبلاگ شما هست آدم دلش گرفت بياد توش بنويسه دستت درد نكنه ميدونم كه من نمي تونم برنده خروس قندي بشم ولي بگم شاكي هم داري

لاله.........

ميگه بهش خروس قندي ندادي

چون دير اومده

اين كارخونه رو زودتر همگاني كنين ما بي بضاعتها در متون هم ميايم دست خالي نريم خوش باشيد راستي بايد مدير سايت به شما جايزه ويژه بده هنور نيومده كولاك كردي كه ... موفق باشي

دوست هميشه خسته......

سلام

هنوز بابت جايزه سرم گيج ميرهچقدر رويايي من تو خوابم اين جايزه رو نمي ديدمبراي همين تا مدتها نمي تونم چيزي بنويسمفكر نكنم تا اخر هفته هم حالم سر جاش بياد.

ولي فقط شما مي دونيد كه چرا نمي تونم بنويسم.پايدار باشيد وموفق

سلام ملكوتي عزيز

اين شعر حميد مصدق تقديم به همه كساني كه دوستشو ن دارم مخصوصا عشق ملكوتي و وبلاگ قشنگش كه شروع بسيار خوبي هم داشت

زير خاكستر ذهنم باقي ست

آتشي سركش و سوزنده هنوز

يادگاري ست ز عشقي سوزان

كه بود گرم و فروزنده هنوز

عشقي آن گونه كه بنيان مرا

سوخت از ريشه و خاكستر كرد

غرق در حيرتم از اينكه چرا

مانده ام زنده هنوز

گا هگاهي كه دلم مي گيرد

پيش خود ميگويم

آنكه جانم را سوخت

ياد مي آرد از اين بنده هنوز

سخت جاني را بين

كه نمردم از هجر

مرگ صد بار به از

بي تو بودن باشد

گفتم از عشق تو من خواهم مرد

چون نمردم هستم

پيش چشمان تو شرمنده هنوز

گر چه از فرط غرور

اشكم از ديده نريخت

بعد تو ليك پس از آنهمه سال

كس نديده به لبم خنده هنوز

گفته بودند كه از دل برود يار چو از ديده برفت

سالها هست كه از ديده من رفتي ليك

دلم از مهر تو آكنده هنوز

دفتر عمر مرا

دست ايام ورقها زده است

زير بار غم عشق

قامتم خم شد و پشتم بشكست

در خيالم اما

همچنان روز نخست

تويي آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق

دل من بردي و با دست تهي

منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

گر كه گورم بشكافند عيان ميبينند

زير خاكستر جسمم با قي ست

آتش سر كش و سوزنده هنوز

سلام آقا رضا

خوبي شما ؟ وبلاگ نو مبارك

ايشاالله عروسيت

مرحبا به شما /احسنت

سلام

آهاي آهاي ...چي چي پارتي بازي ...پارتي بازي

اي مهربانتر از من

با من

در دستهاي تو

آيا كدام رمز بشارت نهفته بود؟

كز من دريغ كردي.

تنها تويي

مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب

مثل زلال قطره باران صبحدم

مثل نسيم سرد سحر

مثل سحر آب

آواز مهرباني تو با من

در كوچه باغهاي محبت

مثل شكوفه هاي سپيد سيب

ايثار سادگي ست.

افسوس!

آيا چه كسي تو را

از مهربان شدن با من

مايوس ميكند ؟

سلام مجدد خدمت داداش گرامي

....داداشي مگه مي شه يادم بره .... مرسي كه اومدي ... راستي يه سوال ؟...چرا انقده صفحه پيام هات خوشگله ؟... چرا مال من اين جوري نيست ؟ ...

سلام وممنون ميدونم كه خواستيد دلم نسوزه ولي بهر حال ممنون وموفق باشيد اين شعر برام خيلي مفهوم داره نوشتم اميدوارم خوشتون بياد

منصوره

شنيدم که چون قوي زيبا بميرد

فريبنده زاد وفريبا بميرد

شب مرگ . تنها .نشيند به موجي

رود گوشهاي دور وتنها بميرد

در آنگوشه چندان غزل خواند آنشب

که خود در ميان غزلها بميرد

گروهي بر آنند کاين مرغ شيدا

کجاعاشقي کرد آنجا بميرد

شب مرگ .از بيم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بميرد

من اين نکته گيرم که باور نکردم

نديدم که قويي به صحرا بميرد

چوروزي ز آغوش دريا برآمد

شبي هم در آغوش دريا بميرد

تو درياي من بودي آغوش واکن

که ميخواهد اين قوي زيبابميرد

سحرم دولت بيدار به بالين امد..گفت برخيز كه ان خسرو شيرين امد..مژدگاني بده اي خلوتي نافه گشاي..كه ز صحراي ختن اهوي مشكين امد...

روز بخير..زيبا بود...اللهم عجل لوليك الفرج

ياد باد ان كه ز ما وقت سفر ياد نكرد..به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد!

سلام دوست عزيز . خيلي قشنگ بود . خدا بيامرزه برادرتونو .

موفق و هميشه خندون باشين