• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : پيوند نـــور با نـــور مبارك باد
  • نظرات : 7 خصوصي ، 34 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    عشق يعني از سپيده تا سحر
    عشق يعني پا نهادن در خطر
    عشق يعني عقل شد مدهوش تو
    عشق يعني عاقبت آغوش تو
    عشق يعني غوطه خوردن بين موج
    عشق يعني رد شدن از مرز اوج

    عشق يعني آفتاب بي غروب
    عشق يعني آسمان ، يعني فروغ
    عشق يعني آرزو ، يعني اميد
    عشق يعني روشني ، صبح سپيد
    عشق يعني نغمه هاي مهربان

    عشق يعني رقص آب و آينه
    عشق يعني عقل شد مدهوش تو
    عشق يعني عاقبت آغوش تو
    عشق يعني اشک ، عاطفه
    عشق يعني يادگاري ، خاطره
    عشق يعني لايق مريم شدن
    عشق يعني با خدا همدم شدن
    عشق يعني جام لبريز از شراب
    عشق يعني تشنگي ، يعني سراب
    عشق يعني خواستن ، بال بال زدن
    عشق يعني سوختن ، پر پر زدن
    عشق يعني با (خدايا) ساختن
    عشق يعني چون هميشه باختن
    عشق يعني مستي وديوانگي
    عشق يعني با جهان بيگانگي
    عشق يعني شب نخفتن تا سحر
    عشق يعني سجدها با چشم تر
    عشق يعني سر به دارآويختن
    عشق يعني اشك حسرت ريختن
    عشق يعني سوختن با ساختن
    عشق يعني زندگي را باختن
    عشق يعني ديده بر در دوختن
    عشق يعني در فراقش سوختن
    عشق يعني انتظار و انتظار
    عشق يعني هرچه بيني عكس يار
    عشق يعني سوزني آه شبان
    عشق يعني معني رنگين كمان
    عشق يعني شاعري دلسوخته
    عشق يعني آتشي افروخته
    عشق يعني با گلي گفتن سخن
    عشق يعني خون لاله بر چمن

    با پاره هاي گل كه حرف ميزني.؟

    دهانت معطر ميشود.

    بوي ياسين ميدهد لباهايت.

    بوي واقعه ميگيرد پلكهايت.

    با پاره هاي گل كه حرف ميزني..

    دلت ميشود شمس. دلت ميشود ننج..

    دلت مي شود افلاك.

    با اين پاره ها كهكشانها روشن شده اند.

    ستاره ها سو سو زده اند..

    ابها نماز اجابت خوانده اند.

    با اين پاره ها. كوه سجده كرده است.

    بايد صبور بود بايد زيبا ديد.

    بايد روشن ايستاد.

    بايد پاره پاره سوخت.

    اين شناسنامه زخم است.

    چقدر گلي اي ايه تشنه.

    اي ايه تابناك.

    اي ايه گريبان چاك.

    چقدر سينه ات نيستاني ايست.

    .چه بوي خوشي داري

    اي ايه استخوان شكسته.

    اي ايه صورت بنفش.

    چقدر فوارهء زخم هايت

    اندو ه ناگ است.

    اي پاره پاره بر نيزه ها.

    در طلوع.

    اي افتاب بر پيشاني .

    عاشورا داغ ناك..

    دريا دريا تشنهء نام سرخ توايم.

    يا حسين..

    دريا دريا مرواريد خواب مي بينم

    همه دنيا رو مهتاب ميبينم

    مني كه تشنه يك قطره بودم

    حال اقيانوسي از آب مي بينم

    مويد

    سلام به شما دوست گرامي زيارتتان مقبول درگاه الهي باد خوشا به سعادتان كه زيارت امامان نصيتان گشت

    من نيز اين پيوند اسماني را بر عرش و فرش تبريك و تهنيت عرض ميكنم

    با اجازه قافله نور را زينت بخش عشق ملكوتي نمودم

    مويد باشيد

    يا حق

    + سـارا* 

    سلام خان داداش

    منم (البته با كمي تاخير) اين پيوند اسماني رو به همه تبريك ميگم .

    زيارت هم قبول خان داداش . خوشبحالت كه رفتي . و ممنون بابت اينكه نايب الزياره بودين از طرف من و همه بچه ها .

    سوغاتي چي اوردي ؟فقط اميدوارم مثل من نگي سلامتي خودم اون به جاش و اينكه سلامتي شما دعاي هرروز ماست (شايد كادو بزرگه به من برسه با اين جمله ها) .

    فقط يه چيزي ميگم وقتي اسم منو سارا رو ميگفتي گفتي كه من يه ستاره دارم اشتباهي رخ نده يه هويي ؟

    اما از شوخي گذشته دلمون تنگ شده بود برات .

    هميشه موفق و شاد باشي

    خدانگهدار

    بسم رب الزهرا

    اين پيوند آسماني مبارك باد

    هوالعزيز

    سالروز تزويج سردمدار ولايت

    و ريحانه نبوت

    بر همه عاشقان كرامت

    مبارك باد

    با سلام و عرض ادب

    برادر بزرگوارم بازگشتتون رو از سفر روحاني مشهد الرضا خوشامد ميگم. زيارتتون قبول . و بي نهايت ممنون كه نائب الزياره حقير هم بوديد . انشالله دعاي شما با آن نفس مسيحايي اثر ميكنه و من هم روزي نه چندان دور به اين سعادت نائل خواهم شد . البته نه از آن جهت كه قابل چنين لطفي باشيم . نه. اما به حرمت دعاي دل پاك شما قطعا مورد تفقد قرار خواهم گرفت . چرا كه يقين دارم مولاي غريبمان دست رد به سينه حبيباني چون شما نميزنه .

    شود آن روز كه خاك سر كويش باشم ..................

    مويد و منصور باشيد

    اول ذي الحجة سالروز
    ولادت خجسته حضرت ابراهيم خليل الله مبـــــارك بـــــــــــــــــاد

    اول ذي الحجة سالروز
    ازدواج مبارك حيدر كرار، علي العلي و زهراي اطهر سلام الله عليهم بر شما و همه دوستداران اهل بيت مبـــــارك بـــــــــــــــــاد

    اول ذي الحجة سالروز
    ازدواج آسماني و الهي حضرت علي مرتضي (ع) با حضرت فاطمه زهرا (س)
    مبارک
    حضرت فاطمه الزهرا (س) در سال پنجم بعثت در دامن پاك بانوي خوش نام حجاز، يعني خديجه بنت خويلد ديده به جهان گشود و با نور جمال خويش خانه حضرت رسول اكرم (ص) را روشن تر گردانيد.
    سرانجام پس از رحلت حضرت خديجه و تنهايي فاطمه زهرا (س)، حضرت در پي مهاجرت سرنوشت ساز پدرش حضرت محمد (ص) از مكه به مدينه در موقعيتي قرار گرفت كه ميبايست تشكيل زندگي جداگانه اي ميداد
    فاطمه به موجب آيه تطهير معصوم از گناه شمرده شده، شوهر او نيز بايد مثل او معصوم از گناه باشد.
    امير المؤمنين شخصا شرفياب حضور پيامببر شد و با وجود حجب و حياي زياد با اداء چند جمله توانست مقصود خود را بفهماند. رسول خدا با تقاضاي علي موافقت نمود و فرمود شما مقداري صبر كنيد تا با دخترم فاطمه در ميان بگذارم. وقتي مطلب را به گوش فاطمه رساند، سكوت سراپاي وجود زهرا را فرا گرفت. پيامبر برخاست و فرمود: الله اكبر؛ سكوتها اقرارها..............................
    زهراي اطهر(س) عرض کرد: پدر جان خداي را سپاس مي کنم و در هر حال او را فراموش نمي کنم در اين حالت وحي نازل شد و اين آيه را خواند: « و لسوف يعطيک ربک فترضي »...............

    يكي بود يكي نبود
    زير گنبد كبود
    لخت و عور تنگ غروب سه تا پري نشسه بود.
    زار و زار گريه مي كردن پريا
    مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا.
    گيس شون قد كمون رنگ شبق
    از كمون بلن ترك
    از شبق مشكي ترك.
    روبروشون تو افق شهر غلاماي اسير
    پشت شون سرد و سيا قلعه افسانه پير.

    از افق جيرينگ جيرينگ صداي زنجير مي اومد
    از عقب از توي برج شبگير مي اومد...

    « - پريا! گشنه تونه؟
    پريا! تشنه تونه؟
    پريا! خسته شدين؟
    مرغ پر بسه شدين؟
    چيه اين هاي هاي تون
    گريه تون واي واي تون؟ »

    پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه ميكردن پريا
    مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا
    ***
    « - پرياي نازنين
    چه تونه زار مي زنين؟
    توي اين صحراي دور
    توي اين تنگ غروب
    نمي گين برف مياد؟
    نمي گين بارون مياد
    نمي گين گرگه مياد مي خوردتون؟
    نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي كند تون؟
    نمي ترسين پريا؟
    نمياين به شهر ما؟

    شهر ما صداش مياد، صداي زنجيراش مياد-

    پريا!
    قد رشيدم ببينين
    اسب سفيدم ببينين:
    اسب سفيد نقره نل
    يال و دمش رنگ عسل،
    مركب صرصر تك من!
    آهوي آهن رگ من!

    گردن و ساقش ببينين!
    باد دماغش ببينين!
    امشب تو شهر چراغونه
    خونه ديبا داغونه
    مردم ده مهمون مان
    با دامب و دومب به شهر ميان
    داريه و دمبك مي زنن
    مي رقصن و مي رقصونن
    غنچه خندون مي ريزن
    نقل بيابون مي ريزن
    هاي مي كشن
    هوي مي كشن:
    « - شهر جاي ما شد!
    عيد مردماس، ديب گله داره
    دنيا مال ماس، ديب گله داره
    سفيدي پادشاس، ديب گله داره
    سياهي رو سياس، ديب گله داره » ...
    ***
    پريا!
    ديگه توک روز شيكسه
    دراي قلعه بسّه
    اگه تا زوده بلن شين
    سوار اسب من شين
    مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد
    جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد.
    آره ! زنجيراي گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
    مي ريزد ز دست و پا.
    پوسيده ن، پاره مي شن
    ديبا بيچاره ميشن:
    سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار مي بينن
    سر به صحرا بذارن، كوير و نمكزار مي بينن

    عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!]
    در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن
    غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن
    هر كي كه غصه داره
    غمشو زمين ميذاره.
    قالي مي شن حصيرا
    آزاد مي شن اسيرا.
    اسيرا كينه دارن
    داس شونو ور مي ميدارن
    سيل مي شن: گرگرگر!
    تو قلب شب كه بد گله
    آتيش بازي چه خوشگله!

    آتيش! آتيش! - چه خوبه!
    حالام تنگ غروبه
    چيزي به شب نمونده
    به سوز تب نمونده،
    به جستن و واجستن
    تو حوض نقره جستن

    الان غلاما وايسادن كه مشعلا رو وردارن
    بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش كنن
    عمو زنجير بافو پالون بزنن وارد ميدونش كنن
    به جائي كه شنگولش كنن
    سكه يه پولش كنن:
    دست همو بچسبن
    دور ياور برقصن
    « حمومك مورچه داره، بشين و پاشو » در بيارن
    « قفل و صندوقچه داره، بشين و پاشو » در بيارن

    پريا! بسه ديگه هاي هاي تون
    گريه تاون، واي واي تون! » ...

    پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا
    مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا ...
    ***
    « - پرياي خط خطي، عريون و لخت و پاپتي!
    شباي چله كوچيك كه زير كرسي، چيك و چيك
    تخمه ميشكستيم و بارون مي اومد صداش تو نودون مي اومد
    بي بي جون قصه مي گف حرفاي سر بسه مي گف
    قصه سبز پري زرد پري
    قصه سنگ صبور، بز روي بون
    قصه دختر شاه پريون، -
    شما ئين اون پريا!
    اومدين دنياي ما
    حالا هي حرص مي خورين، جوش مي خورين، غصه خاموش مي خورين
    كه دنيامون خال خاليه، غصه و رنج خاليه؟

    دنياي ما قصه نبود
    پيغوم سر بسته نبود.

    دنياي ما عيونه
    هر كي مي خواد بدونه:

    دنياي ما خار داره
    بيابوناش مار داره
    هر كي باهاش كار داره
    دلش خبردار داره!

    دنياي ما بزرگه
    پر از شغال و گرگه!

    دنياي ما - هي هي هي !
    عقب آتيش - لي لي لي !
    آتيش مي خواي بالا ترك
    تا كف پات ترك ترك ...

    دنياي ما همينه
    بخواي نخواهي اينه!

    خوب، پرياي قصه!
    مرغاي شيكسه!
    آبتون نبود، دونتون نبود، چائي و قليون تون نبود؟
    كي بتونه گفت كه بياين دنياي ما، دنياي واويلاي ما
    قلعه قصه تونو ول بكنين، كارتونو مشكل بكنين؟ »

    پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا
    مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا.
    ***
    دس زدم به شونه شون
    كه كنم روونه شون -
    پريا جيغ زدن، ويغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
    [ پائين اومدن پود شدن، پير شدن گريه شدن، جوون شدن
    [ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر كنده شدن،
    [ ميوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، اميد شدن ياس
    [ شدن، ستاره نحس شدن ...

    وقتي ديدن ستاره
    يه من اثر نداره:
    مي بينم و حاشا مي كنم، بازي رو تماشا مي كنم
    هاج و واج و منگ نمي شم، از جادو سنگ نمي شم -
    يكيش تنگ شراب شد
    يكيش درياي آب شد
    يكيش كوه شد و زق زد
    تو آسمون تتق زد ...

    شرابه رو سر كشيدم
    پاشنه رو ور كشيدم
    زدم به دريا تر شدم، از آن ورش به در شدم
    دويدم و دويدم
    بالاي كوه رسيدم
    اون ور كوه ساز مي زدن، همپاي آواز مي زدن:

    « - دلنگ دلنگ، شاد شديم
    از ستم آزاد شديم
    خورشيد خانم آفتاب كرد
    كلي برنج تو آب كرد.
    خورشيد خانوم! بفرمائين!
    از اون بالا بياين پائين
    ما ظلمو نفله كرديم
    از وقتي خلق پا شد
    زندگي مال ما شد.
    از شادي سير نمي شيم
    ديگه اسير نمي شيم
    ها جستيم و واجستيم
    تو حوض نقره جستيم
    سيب طلا رو چيديم
    به خونه مون رسيديم ... »
    ***
    بالا رفتيم دوغ بود
    قصه بي بيم دروغ بود،
    پائين اومديم ماست بود
    قصه ما راست بود:

    قصه ما به سر رسيد
    غلاغه به خونه ش نرسيد،
    هاچين و واچين
    زنجيرو ورچين!

    شعر پريا از احمد شاملو...

    سلام

    چقدر زيبا بود .انشالله در دنيا از الطاف آن بزرگان بهره مند باشيد ودر سراي آخرت از همنشيني آن سروران لذت ببريد كه عزيزي مي گفت بهشت هم بي فاطمه (س) و علي (ع) صفا ندارد .

    بهشت ما ديدن رخسار منور اين بزرگان است وبس .دست بوسي خاندان نور بالاترين مرتبه شوق است در صحراي شور.

    شورتان به شعف نگاه به فرزند زهرا (س) به گل وصل معطر باد.

    به حق الطاف بي نظير مهربانترين مهربان، روزي در اين ايام چشممان به سرور خانه فاطمه (س) نوراني گردد.

    در چنين روزهايي بي سر ،براي عرض ارادت به ديدار دلدار عزم سفر كنيم وبه ميكده عشق كه رسيديم دق الباب كنيم وحضرت با همه مهمانهاي عزيزي كه دارند ما را به حضور بپذيرند كه مي دانند عمري دل در طلب ديدار به دورترين افق آسمان چشم انتظار دوخته بوديم .

    و عالمند كه ديگر چشمي براي انتظار ودلي براي بي قراري نمانده است.

    يا دردانه دشت عشق بيا كه ...

    بار الها.

    من گمراهم. تو هدايتم كن.

    من فقيرم. تو غني ام كن.

    من غمگينم، تو شادم كن

    من دلشكسته ام، تو آبادم كن

    پروردگارا

    در اين دنياي تيره، در اين دنياي پر غم فقط تو را دارم.

    با ياد توست كه مي توانم مصيبتهاي وارده را تحمل كنم.

    قوي و استوارم گردان

    خب داداشي... سلام و احوالپرسي ها تموم شد... حالا بگو ببينم داداشي.. سوغاتي چي آوردي.. اگه تو سوغاتي ها هم پارتي بازي كرده باشي.. ها... نه من نه تو.... نه تو......... نه من........ شوخي كردم.. اما خب .. اون كادو بهتره و بزرگتره رو واسه من كنارش بزار.ههههههههههه. بازم شوخي كردم....

    دعاي خير شما داداشي واسه ما خودش بزرگترين سوغاتي هست.

    اميدوارم كه خدا به زودي زود دعوتنامه زيارت خونه خودش رو برات بفرسته... اونوقت مي گيم.. حاج داداشي. يا نه.. همون حاجي خالي..

    صميمانه براي شما داداش خوبم بهترين آرزوها رو دارم..

    موفق و پيروز باشي.

    خدانگهدار.

     <      1   2   3      >