سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمستان 85 - عــشــق مـلـکـوتـی

در انتخاب دوست، آزمودن را مقدّم دار ؛ زیراآزمودن، معیار جدا سازِ میان نیکان و بدان است . [امام علی علیه السلام]

نویسنده: عشق ملکوتی(85/9/30 :: 7:0 عصر)

 ( بنام تو ای آرام جان ) 

سلام و عرض ادب بر دوستان گرامی و عزیزان بزرگوار

از اینکه مدتی بی خبر گذاشتم و رفتم و باعث نگرانی بعضی ها شده بودم از همگی طلب بخشش دارم

اجازه میخوام اول از همه عرض تبریک و شاد باشی داشته باشم به مناسبت شب پیوند آسمانی ازدواج کوثر ناب الهی حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها با مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه السلام

همچنین  بلند ترین شب سال ، یلدا ی دوست داشتنی رو تبریک میگم

بیا ای دل کمی وارونه گردیم ... برای هم بیا دیوونه گردیم
شب یلــدا شده ، ای دوست ... برای هم بیا هندونه گردیم

شب یلدا یعنی اینکه امروز اخرین روز پاییز و اخرین روز سرشماری جوجه هاست ، ببینم جوجه هاتونو خوب شمردین ؟

بگو ماشاالله ..... خدا بده برکت

روی گلتان به سرخی انار ، شبتان به شیرینی هندوانه ، لبتان به خندانی پسته ، دلتان قد یه دریا  و عمرتان به بلندای صد شب یلدا

و اما ....

بنابر سنوات قبل خداوند  توفیق نصیبمان کرد تا بار دیگر به پابوسی بارگاهِ عشق ملکوتیِ مولایم ، اقا امام رضا (ع) شرف حضور پیدا کردم

خداوند عنایت کرد و یه چند روزی مجاور اقا علی بن موسی الرضا بودیم و نایب الزیاره ی همتون ، شب و روز دحو الارض  زیارت مخصوص و دو رکعت نماز زیارت خوندم امیدوارم مقبول درگاه حق واقع شده باشه

بخصوص شب دحوالارض به نیابت از همتون دلمو پرواز دادم به سوی حرمش و بند حاجات همه رو گره زدم به فولادی پنجره اش و خواستم فی الساعه حاجات همگی براورده به خیر بشه ..... انشاالله 
 
زیارتتون قبول

«‏ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا »

عــشــق مـلـکـوتـی

این بارگاه کدام خورشید است که خسته و حیران بسویش گام بر میداریم ؟!!

در مشهد سرما زده میلرزیم ولی نه از سرما که از شوق و نیاز است که قلب را با بلورهای چشم می ترکاند

حالا باید برویم ، اهسته و ارام « اللهُ اکبر » می گوییم و شناور در عطر و عود سر به زیر ولی تمام هستیمان روی دست

چه میبینیم ؟ او را .... تلاقی جانمان با نامش ...

از هر صحنی که وارد شویم باید بایستیم ، سر را بالا برده ، چشم بدوزیم به ان طلایی ترین گنبد عالم و نجوا کنیم « اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک ....» انگاه  ادب کرده  دست بر سینه گذاشته و سر تعظیم فرود اوریم و سلام دهیم 

سلام که میدهیم  منتظر می شویم تا جواب بشنویم ، بشنویم یا نشنویم ، تعهد نموده  که دستمان را بگیرد و هر دیدارمان را  سه بار بازدید پس  خواهد داد و خدا کند که وقت موت ، وقت رجوع ،وقت .... باشد

ءاَدخُلُ یا رَسُولِ الله

ءاَدخُلُ یا وَلیِ الله

ءاَدخُلُ یا مَلائِکَةِ الله

روایت عجیبی دارد رواق ها ..... وارد رواق میشویم ، کفش ها  را بر پیشخوان رواق که میگذاریم  مردی لبخند می زند و سلام میدهد و التماس دعایش که خیلی دلنشین است . شماره را میگیریم و میرویم .... میرویم تا اگر گم شدیم ( نه با دیگری بلکه در خود ) بتوانیم راه بازگشت را پیدا کنیم 

آهسته ولی لرزان زیر چتری از آئینه که زیباترین چتر جهان است ، نور در نور و مطلّا ، می رویم به جلو و شاید هم  به بالا « بسم الله و بالله و علی ملت رسول الله .... » باید که بشکنیم

چگونه میشود  اسمان ها را در یک چهار دیواری خلاصه کرد ؟! 

همچون مزار رسول الله سبز است ، قطعه ای از بقیع است ، کعبه ی امال و ارزو هاست ، اصلا اینجا مرکز عالَم است ، از هر سو که وارد شویم  ، جایی گوشه کناری باید بایستیم و سر خم کنیم ، رو به آستان سلطانیش ، هم او که سلطان قلب ها مینامندش ....

وقتی به پا بوس ضریح مهربانیش میرسیم ، زانو زده می نشینیم ، تب دار و لرزان  می خوانیم « اللهم الیک صمدت من ارضی ....» ببین وطنم را رها کردم و اهنگ تو نمودم ، ای که  شمس الشموس نامی زیبنده ی ضریح منورت است ، ببین که بی ریاترین قطرات اشکم را نثار قُدوم زائرانت کردم 

چه بگوییم از بغضی که در کنار پنجره ی فولاد گریبانمان را میگیرد ؟!

وقتی پنجه در پنجره قفل میکنی ، انگار صدایی میشنوی که به ارامی  میگوید : بنشین ، دخیل ببند و سبک شو .... می نشینی  ولی جا را برای دیگران باز میگذاری که انها نیز قلبشان را با فولادی پنجره ، فولادین کنند ، وای از هنگامه ی دخیل بستن « صل الله علیک یا ابالحسن ، صل الله علیک یا غریب الغربا .....» حالا دیگر وقت ان است که دل را به پنجره گره زد ، طوری که ببیند شکسته ایم ، شاید تا دوباره ای دیگر  که برگردیم ، گره ها را باز شده ببینیم بخصوص که عزیزی سفارش کرده بود دختر جوانی بیماری سر درد و .....

به هر سو که می نگری ، مرد و زن ، کودک و پیر ، دست را بسته و دلِ شکسته شان به پنجره ی فولاد جوش خورده و امام رئوف را طلب میکنند 

می گویند تشنگی مثل گدایی است 

حالا که امدی و اشک هایت جاری شد و خود لبریزی ، جانت تمنای شستشو دارد و سقاخانه صدایت می کند ، شلوغ است ، شلوغ !! همه امده اند که عطش هایشان را فرو نشانند حتی بقدر پیاله ای 

در این هنگامه توجه ام جلب میشود به مادری که اب بر میدارد رو به ضریح میکند ولی اب را ننوشیده بر میگرداند

مادر جان  چرا اب را با دست بر می داری ؟ مگر پیاله ها را نمی بینی ؟ چرا اب را نمی نوشی ؟ چرا اب را بر اب می ریزی ؟ چرا ..... صورتش را بر می گرداند ، می شناسمش ، مادر شهید .... است  وقتی خوب در چشمان اشکبارش  نگاه می کنم ، در آئینه ی زلال اشکش گویی واقعه ی کربلاست و جوشش نهر علقمه و ...... السلام علیک یا قمر منیر بنی هاشم ، السلام علیک یا ابوالفضل العباس

وقتی بی قراریِ کبوتران را می بینیم بی اختیار  « یا من مسمی بالغفور الرحیم ... »  می گوییم و تماشا می کنیم که چگونه  با اشتیاق طواف هوایی گرداگرد  حریم رضوی دارند . پرندگان گردن سبز ، دانه های حاجتمان را بر می دارند و تا بلندای اجابت بالا می برند ، محو که می شویم ، تشنگی و اشک را از یاد  می بریم ، ناگهان  آفتاب سوزانِ شهر رسول الله  را در ذهنم  می بینیم و کبوتران خسته که از اطراف  ان مزار غریب رانده میشوند ، دوباره دست در جیب میکنی ، مشتی  دانه می پاشی  و خوشحال میشوی و کبوتران  تو را دوباره تا مشهدُ الرضا پرواز میدهند ، دو باره هوس زیارت  به سر میزند و تازه می فهمیم که کبوتر بودن چه نعمتی دارد ..... فرصت ناب کبوتر شدن در حریم ملکوتی شمس الشموس

مــن که کبوتــر دلـم انس گرفته بــا رضا
می شنوم ز قدسیان زمزمه ی رضا رضا




 

التماس دعا ..... یا علی مدد


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت

<      1   2   3   4      

صفحه اصلی

شناسنامه

ایمیل

 RSS 

کل بازدید:459682

بازدید امروز:3

پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت

موضوعات وبلاگ

لوگوی خودم

زمستان 85 - عــشــق مـلـکـوتـی

جستجوی وبلاگ

:جستجو

با سرعتی باور نکردنی متن
یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان





















حضور و غیاب

لینک دوستان

حریم دل
درد دلهای دریا
نور خدا ...( طاها )
رنگین کمون
زخم قناری
متولد ماه مهر
ســاحــل دل
آوای هـیــوا
گل پر شکوفه
بانوی اسمان ( پرشین بلاگ )
پرنده ی بال شکسته
به یاد او
دل تنگ ایران
انا مجنون الحسین(ع)
شعر و عرفان
مرکز فرهنگی شهید آوینی
ارمیا
من و گل نـرگـس
کوچه باغ ملکوت
دیده بان ( میهن بلاگ )
دیده بان ( بلاگفا)
سوته دل
بهارستان
حرم دل
قافله ی نور
حاج حمید
لبیک
ذخیره ی خدا
خاطرات من
گل نرگس ... مهدی فاطمه
قصه ی رهایی
بازی بزرگ
راز هلال رمضان
مسافر،زندگی یک سفر است
چفیه
به نام تک نگارنده ی عشق
فاطمه سلام الله علیها
پله ... پله ... تاخدا
حرفهایم برای تو
عشق و نفرت
یا کریم
who?
آوای آشنا

اشتراک

 

آرشیو

داستان مـــادر
داستان لیلی و مجنون
دنیای اسرار امیز جن قسمتهای 1و2و3
زنان حماسه ساز عاشورا قسمتهای 1و2و3و4
پاییز 83
زمستان 83
بهار 84
تابستان 84
پاییز 84
زمستان 84
بهار 85
تابستان 85
پاییز 85
زمستان 85
بهار 86
تابستان 86

طراح قالب


. با پارسی بلاگ نویسندگی نوین را آغاز کنید >