مرثیه ای در سوگ چلچراغ اسمانها

 

( بنام تو ای آرام جان )

 

 

فاطمه یعنی زمین ، یعنی زمان

فاطمه یـعـنـی حـدیـث قدسیان

        

السلام علیک یا فاطمه الزهرا

سلام بر زهرا   سلام بر قامت رعنای عشق تا ابدیت سلام بر نور دیدگان علی فرشتگان گل بر ره می گستراندند از حضور شافی محشر که شنیدند دل شکسته علی ناله بی کسی سر می دهد .همه اسمان بر زمین نازل شد تا مرهم دل داغدار علی باشد ، اما علی را جز مهر فاطمه اثر نبود یا علی بگذر که فاطمه دیگر تاب ماندن ندارد...

خیلی  وقت بود که قلم در نوشتن سر بر خواست من فرود نیاورده بود ، اما امروز نیاز به نگاشتن بر همه وجودم رنگ گفتن گرفته وبی دل ره به کوی دل دادگی سپرده 

قلم برای نوشتن و زبان برای گفتن تنها بهانه ایی است قاصر ، قصور زبان را بر زمینی بودن وخاکی بودنش ببخشید که زمینی جز از پی زمین نمی رود .

قصه ، قصه ی پرکشیدن از زمین حضور به ضمیر دل است ، اگرچه هر دو پروازی است دنیایی ولی این یکی باید به اسمانها راهنمایمان شود 

 

ای لاله ی رخ سوخته در هوای یار ، ای کبوتر بلند پروازعشق

چه زیبا صدف وجود ملکوتی ات گوهر گرانبهای محبت عترت و ولایت را در بر گرفت

تو بر دوش کدامین ابر بهاری نماز عشق خواندی که هنوز یاد فراق تو همچون صاعقه ای می غُرد و وجود عاشقان سوته دل را به اتش می کشد و فریاد غربت ان چون سِیلی شفق رنگ از نرگس چشمان فرو میریزد و تپش قلب های خسته را بی قرار تر می کند

ای مَهوَشِ عاشق کش ، مگر هر شب صدایم را از بیستون دل نمی شنوی ؟ 

آه و صد آه که  از حلقه ی زلفان سیاه و عنبر افشان تو مفتون  و از رنگ و روی و سلسه ی موی و عشوه های تو مجنون گشته ام

چشمانم به زنجیر حسرت در خَم طُره ی هندوی تو اسیر گشته و جگرم از ناوک مژگان سیاه تو خون است

سودای گیسوانت خُمارم ساخته و چشمانم ، مستانه در پی تو تا ان سوی اسمان ها را به خستگی در می نوردد

ای بانوی آسمانی ، تو ای عشق ملکوتی ، توجه ات را از من دریغ مکن تا شبستان قلبم از پرتویِ پُر نور محبت تو رمق گیرد

ای چلچراغ آسمانها ، بر قلب من نیز بتاب و شب های عزلت و تنهایی یادت را که چون دردی جانکاه بر وجودم سایه افکنده است ، روشن ساز

فاطمه جان ، تو خود خوب میدانی با جان ها یمان چه کردی !!! بیا بر مملکت قلبمان حضوری همیشگی داشته باش تا جان های تشنه مان سیراب شوند و از عِطر دل آویز حضورت ، روحمان سر مست گردد

 

بی تــو یا فاطمه بــا مـحـنـت دنیا چه کنم

وای با این همه غم بی کس و تنها چه کنم

گیرم امــروز بــا صــد محنت و حسرت گذرد

چــونکه فــردا برسد ، بــا غـم فردا چه کنم

بی تــو دنیــاست مــرا همچو کویری سوزان

دور از ســایه ات ای شــاخه طـوبی چه کنم

پــــرده از روی گــنـــاهـانـم چـــو بــــردارنــد

گـــر شـفــاعــت نکنی ، یا فاطمه چــه کنم

 

 

فرا رسیدن ایام فاطمیه ، ایام شهادت بی بی دو عالم ، حوریه ی اِنسیه ، یگانه بهانه ی خلقت ، کوثر ناب الهی ، حضرت صدیقه ی کبری ، فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بر جمیع عاشقان و دلسوختگان آل الله تسلیت باد

 

 

جــانــا ز فــراق تــو ایــن مـحـنـت جـــان تــا کی

دل در غــم عـشـق تــو رســوای جـهـان تــا کی

چــون جــان و دلـم خــون شــد در درد فراق تو

بــر بــوی وصــال تــو دل بــر ســر جــان تا کی

بشـکن بــه ســر زلـفـت ایــن بــند گــران از دل

بــر پــای دل مسـکیــن ایــن بـنـد گــران تا کی

دل بــردن مشتــاقــان از رجـعـت تــو تــا چـنـد

خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی

 

 

الـتـمـاس دعــا جـمـیـعـاً

یـــا عـــلـی مـــدد