سايه بان آرامشم ، سايه ات مستدام
آفتاب كه مي تابد مي گويم بروم .سايه مي شود .نمي روم.باران كه مي بارد مي رسم .
مي گويم همين نزديكي هاست نگه دار ...دست دراز مي كنم از
خواب مي پرم ،آفتاب نمي تابد ،سايه نمي شود ، باران نمي بارد ، نمي رسم ،خيلي دور بود ،كسي نگه نمي دارد، دستم نمي رسد...
اما خواب شيريني بود.