به كه گويم غم اين قصه ويراني خويش...غم شبهاي سكوت و دل باراني خويش........گله از هيچ ندارم نكنم شكوه از او........كه شدم بنده پابسته و سودايي خويش...........به كدامين گنه اين گونه مجازات شدم.........همه دم نالم و سوزم ز پشيماني خويش..........من از اين پس شده ام راوي و گويم همه شب.غزل چشم تو و قصه ناداني خويش.................
.......................................................در غم خورشيد بي تابي مكن....شب كه با يادش تو تنها ميشوي............
اي كه تاب اوردي اي امروز را .......
بي سبب بي تاب فردا ميشوي............
*******
لطفا اين يكي نوشته رو پاك كنيد بازم فونتا بهم ريخت!!!