• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : ساحل اسودگي ها در افق پيداست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 32 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گل بهاري 

    سلام ملكوتي عزيز

    اين شعر حميد مصدق تقديم به همه كساني كه دوستشو ن دارم مخصوصا عشق ملكوتي و وبلاگ قشنگش كه شروع بسيار خوبي هم داشت

    زير خاكستر ذهنم باقي ست

    آتشي سركش و سوزنده هنوز

    يادگاري ست ز عشقي سوزان

    كه بود گرم و فروزنده هنوز

    عشقي آن گونه كه بنيان مرا

    سوخت از ريشه و خاكستر كرد

    غرق در حيرتم از اينكه چرا

    مانده ام زنده هنوز

    گا هگاهي كه دلم مي گيرد

    پيش خود ميگويم

    آنكه جانم را سوخت

    ياد مي آرد از اين بنده هنوز

    سخت جاني را بين

    كه نمردم از هجر

    مرگ صد بار به از

    بي تو بودن باشد

    گفتم از عشق تو من خواهم مرد

    چون نمردم هستم

    پيش چشمان تو شرمنده هنوز

    گر چه از فرط غرور

    اشكم از ديده نريخت

    بعد تو ليك پس از آنهمه سال

    كس نديده به لبم خنده هنوز

    گفته بودند كه از دل برود يار چو از ديده برفت

    سالها هست كه از ديده من رفتي ليك

    دلم از مهر تو آكنده هنوز

    دفتر عمر مرا

    دست ايام ورقها زده است

    زير بار غم عشق

    قامتم خم شد و پشتم بشكست

    در خيالم اما

    همچنان روز نخست

    تويي آن قامت بالنده هنوز

    در قمار غم عشق

    دل من بردي و با دست تهي

    منم آن عاشق بازنده هنوز

    آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

    گر كه گورم بشكافند عيان ميبينند

    زير خاكستر جسمم با قي ست

    آتش سر كش و سوزنده هنوز

    مي‏كشمت