سرزنشم مكن اگر
در به در در پي تو
همه جا را مي گردم و هيچ نمي بينم
مي دانم در خيابانهاي گيج دنيا
يك لحظه هم
دستان وحشت زده و نا بالغ مرا
رها نمي كني
..........................................
با شانهاي پريشان
و دستان پشيمان
افسوس گويان
به در گاه تو امده ام
اي خداي رازقي و ريحان
مرا از خودت مران!
.......................................
موهايم را شانه مي زنم
و در اخرين ايستگاه زمين
پشت يك ميز چوبي
با تو چاي مي خورم
فردا
ستارهانام مرا
از تو مي پرسند
.................................