با سلام و درود فراوان بر شما دوست عزيز و گرامي وآرزوي تندرستي و موفقيت روز افزون شما و درود بر روح پاكتان و قلم توانمندتان ...عالي در مورد حسد كه از بين برنده ايمان است نوشته ايد بسيار اموزنده و مفيد در ضمن باستحضارميرساند کلبه درويشي حقير با يک مطلب آموزنده "پرهيز از اعمال و کردار ناشايست " بروز شده است خوشحال خواهم شد سر بزنيد منتظر حضور گرمتان هستم
...خوش باش که غصه بيکران خواهد بود ...بر چرخ قران اختران خواهد بود ...خشتي که ز قالب تو خواهد زدن ....ايوان و سراي ديگران خواهد بود .......در پناه حق و خدا نگهدارتان.........
ميخوانمت به نامي که در باران ها و لبخند ها گم کرده اي.؟
ميخوانمت به نام صبح و سپيده..
به نام بهار .زمستان. پاييز. اين هميشه زيبا و رويايي.
.بله. دهان ما بو و طمع ديگه اي پيدا ميکنه. نام تو را که ميبريم..
نامت را که ميبريم. دلمون ساز زيباي دوست داشتن و مي نوازه.
نام تو که ميبريم عشق زنده ميشه.؟ سلام به نام بزرگ تو اي خداوند عشق افرين.
سلام. گرامي گل.ممنونم. از حضور هميشه گرمي بخش و باصفاتون..قابل اين همه سپاس و مهرباني شما را ندارم. عزيز.؟؟زنده باشي داداشي گل..
..................درست ان لحظه که اسمون با ترانه هاي بارونيش. ما را صدا ميزنه..
و دلمون را نوازش مي ده.خش خش برگهاي پائيزي شعر اشنا برامون ميخونه که بارها و بارها در زندگيمون تکرار شده.
حس کرديم که پائيز اومد.حتمي همه شما صداي پائيز و شنيديد. فصلي ميون زمستون و تابستون.
فصلي پر از رنگ
فصل انار و ترانه.
فصل باران
فصل اسمانهاي سربي رنگ
حتما پائيز را حس کرديد.؟
پائيز رنگ رنگ..
. زيبا .
.عاشقانه..
هزار رنگ.
هزار بار سلامتي و تندرستي تقديمت....كمترين صمد.
سلام خوبين؟ممنون از كامنتتون ولي در مورد شعرم هيچي نگفتين كه؟
قابل نميدونين؟حق دارين شما كجا و من كجا يا حق
داداشي سلام
خوبي. اميدوارم كه مثل هميشه خوب خوب خوب باشي.
مطلب جالبي رو عنوان كردي. حسادت گناه كبيره كه خودش ريشه بوجود اومدن گناههاي كبيره ديگه هستش. اميدوارم كه خدا ريشه بخل و حسد رو از دل همه ما بكنه. و اما در مورد جن و پري اين مسائل... اگه زحمت نيست لطف كن و برامون راجع به اون بنويس... (البته اگه زحمتي نيس، هر چي نوشتي سورس و منبعش رو هم بنويس) راستي يه چيزي هم مي خواستم بگم که الان وقتش نيست. بايد برم. در اولين فرصت برات مي نويسم... اميدوارم که بتوني کمکم کني. در پناه حق باشي و خدانگهدارت...
يادمان باشد فردا حوض را اب کنم.
و دعاي به تن اين باغ نجيب..
رُخ ائينه به آهي شويم.
تا که من را بنشاند در خويش .
يادمان باشد جوري ديگر باشم.
بد نگويم به هيچ كس.حتي.زمين.
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت.
خانه دل .؟ بتکانم از غم.؟
هديه بايد کرد؟گر چه بي ربط ولي؟
کاسه آب به پشت سر لبخند بريزيم.
شايد به سلامت زه سفر باز گردد.
بذر اميد بکاريم در دل.
لحظه ها را دريابيم..
مهرباني عرضه کنيم.يک بقل. عشق
به سلامي دل همسايه خود شاد کنيم.
و غم از دل ببريم..؟ //////////////////
يادمان باشد. .فردا سينه خالي کنم .. از کينه اين مردم خوب.؟ و سلامي بدهم. بر خورشيد ..عطر شب بو بدهم. ناز گل را بکشم. و نخندم ديگر. ؟ به ترک هاي دل هر گلدان؟؟ يادمان باشد فردا؟ به دل کوزهء اب
. که بدان سنگ شکست. بستي از روي محبت بزنم. تا اگر اب در آن سينه پاکش ريزند.؟ ابرويش نرود.؟ يادمان باشد فردا.؟ جور ديگر باشيم.؟ بد نگويم به هوا اب زمين. مهربان باشم با مردم شهر ..و فراموش کنم هر چه گذشت .دست در دست زمان بگذارم.