(( نون والقلم و مايسطرون))
حرفهايي هست براي گفتن که اگر گوشي نبود، نمي گوييم.
و حرفهايي هست براي نگفتن. حرفهايي که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمي آورند.
حرفهايي شگفت،زيبا و اهورايي
سرمايه ماورائي هرکسي به اندازه حرفهايي است که بـــراي نگفتن دارد ح
رفهاي بيتاب و طاقت فرسا
که همچون زبانه هاي بيقرار آتشند
و کلماتش،هريک انفجاري را به بند کشيده اند
کلماتي که پاره هاي "بودن" آدمي اند
اينان هماره در جستجوي "مخاطب"خويشند
اگر يافتند يافته مي شوند ...
و در صميم "وجدان"او آرام مي گيرند
و اگر مخاطب خويش را نيافتند،نيستند
و اگر او را گم کردند،روح را از درون به آتش ميکشند
ودمادم،حريق هاي دهشتناک عذاب بر ميافروزند