• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : جز ياد تو در دلم قراري نبود
  • نظرات : 1 خصوصي ، 29 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + لاله 

    سلام ملكوتي گرامي

    سـر آن ندارد امشب، کـه برآيد آفتابي
    چـه خيال ها گـذر کرد و گـذر نکرد خوابي
    به چـه دير ماندي اي صبح؟ که جان من بر مي آمد
    بزه کردي و نکـردند، موًذنان ثـوابي
    نـفس خـروس بگـرفت، که نوبـتي بـخـواند
    هـمه بلـبلان بمردند و نماند جـز غـرابي
    نفـحات صبح داني، ز چـه روي دوست دارم؟
    که به روي دوست ماند، کـه برافکـند نـقابي
    سرم از خداي خـواهـد، که به پايش اندر افتد
    که در آب مرده بهـتر، که در آرزوي آبي
    دل من نه مرد آن است، که با غـمش برآيد
    مگـسي کـجا تواند، که بـيفکـند عـقابي؟
    نه چـنان گـناهـکارم، که به دشمنم سپاري
    تو بدست خـويش فرماي، اگـر کني عـذابي
    دل هـمچـو سنگـت اي دوست، به آب چـشم سعـدي
    عـجب است اگـر نگـردد، که بگـردد آسيابي
    برو اي گـداي مسکين و دري دگـر طلب کن
    که هـزار بار گـفتي و نيامدت جـوابي

    شاد و پيروز باشيد لاله