خط با خون تو آغاز ميشود :
از آن زمان كه تو ايستادي دين، را افتاد
و چون فرو افتادي
حق برخاست
و «راستي» درست شد
و از روانة خون تو
بنياد ستم سست شد
در پاييز مرگ تو
بهاري جاودانه زاييد
گياه روييد
درخت باليد
و هيچ شاخه نيست
كه شكوفه اي سرخ ندارد
و اگر ندارد
شاخه نيست
هيزميست ناروا بر درخت مانده !