سفر كنم تنها روم تنها ره صحرا روم
شوم نهان از ديده ها تا شايد از دلها روممن مرغ پر شكسته ام بي بال و پر كجا روماز من نمي پرسد كسي كجا روم چرا روماي فتنه جو سرشك تو در قلب من اثر ندارداين مرغك بي آشيان راهي به جز سفر ندارد
از آشيان جدا شدم ، چو ناي بي نوا شدمز دام تو رها شدم ، رها شدم ، چه شبها ، كه تنها ، نشستم ، از تو جداتازه گل بهار من ، خنده مكن به سرنوشتمخيز و بيا به سوي من ، عشق و وفا تو بر سرشتمسفر كنم ، تنها روم ، تنها ره صحرا رومشوم نهان از ديده ها تا شايد از دلها روماي فتنه جو سرشك تو در قلب من اثر ندارداين مرغك بي آشيان راهي به جز سفر ندارددر پناهش..........