يا رب
به نشانت بينندگانيم، به نامت زندگانيم، به فضلت شادانيم، به مهرت نازانيم
از جام مهر تو مست ماييم،
صيد عشق تو در دام ماييم.
يا الله
کدام زبان به ستايش تو رسد؟
کدام فرد صفت تو را برتابد؟
کدام شکر با نيکويي تو برابر آيد؟
کدام بنده به گزاردن عبادت تو رسد؟
غفورا
اين سوز امشب ما دردآميز است، نه طاقت بسر بردن و نه جاي گريز است
اين چه تيغ است که چنين تيز است
که نه جاي آرام و نه روي پرهيز است.
پروردگارا
در دل دوستانت نور عنايت پيداست
جانها در آرزوي وصالت حيران و شيداست.
چون تو مولي کراست؟
چون تو دوست کجاست؟
هر چه دادي نشان است و آيين فرداست
آنچه يافتيم پيغام است و خلعت برجاست.
نشانت بي قراري دل و غارت جان و خلعت وصال در مشاهده جمال.
الهي
تو آني که خود گفتي و چنانکه خود گفتي چناني
عظيم شأني
بزرگ احساني
عزيز سلطاني
ديان و مهرباني
هم نهاني
هم عياني
چه بگويم
من سزاي تو ندانم و تو داني
پروردگارا
گريخته بودم تو خواندي
ترسيده بودم بر خوان نشاندي
ابتدا مي ترسيدم که مرا بگيري به بلاي خويش
اکنون مي ترسم که مرا بفريبي به عطاي خويش
بار خدايا
به حرمت اين شب رحمت
به برکت متحيران جلال تو
به برکت مقهوران قهر تو
ما را به صحراي هدايت آر
و از اين وحشت آباد به روضه اقدس رسان
الهي
دانيم که بي تو هيچکسيم
دستمان گير که در تو رسيم
به ظاهر قبول داريم به باطن تسليم
نه از خصم باک داريم نه از دشمن بيم
اگر دل گويد چرا؟
گويم سر افکنده ام
اگر خرد گويد چرا؟
جواب دهيم که من بنده ايم
بار خدايا
به برکت صديقان درگاه خودت
به برکت پاکان درگاه خودت
حاجت اين بيچاره درمانده را و مهمات جميع مومنين و مومنات را برآورده بگردان
آنچه اميد مي داريم به عافيت و دوست کامي برسان
شايد سال ديگر توفيق فيض از اين شب قدربراي ما نباشد
پيش از مرگ توبه نصوح کرامت نما و ختم کارها به کلمه شهادت عنايت بفرما
يا اِلهَ العالَمين وَ خَيرالناصِرينَ بَفَضلِكَ وَ کَرَمِکَ يا اَکْرمَ الاَکْرَمينَ وَ يا اَرْحَمَ الراحِمينَ وَ صَلَّي اللهُ علي مُحمدٍ وَ آلِهِ اَجْمَعينَ