عيد آمد و عيد آمد و آن بخت سعيد آمدبرگير و دهل ميزن ، کان ماه پديد امدعيد آمد اي مجنون ، غلغل شنو از گردونکان معتمده سدره از عرش مجيد آمدعيد آمد وما بي او عيديم بيا تا مابرعيد زنيم اين دم کان خواب وثريد آمدرو رهر شکر گردد ، زو ابر قمر گرددزو تازه و تر گردد، هرجا که قديد آمدبرخيز و به ميدان رو ، در حلقه رندان روروجانب ميدان رو ، کز راه بعيد آمدغمهاش همه شادي ، بندش همه آزادي يک دانه بدو دادي ، صد باغ مزيد آمدمن بنده ان شرقم ، در نعمت آن غرقمجزنعمت پاک او منحوس و پليد آمدبر بند لب و تن زن ،چون غنچه وچون سوسنروصبرکن از گفتن ، چون صبر کليد آمد