• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : عاشق نشدي كه بداني عشق چيست !!!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 34 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اي غم از من نخواه تا برايت سرودي سبز بخوانم ... سبزه ها را تو خود در شب باران خشکاندي ... يادت نيست ؟ تو که ريشه در خون دوانده اي و بوسه بر گذر گاه اشک ميزني ... تو که ميراث ازلي عشقي .. توکه برايم آغاز نوشته هايي ... نيم خيز هاي پروازم يادت نيست ؟ چشمهاي دل را تا شماره آخر بازي کودکانه تو بستم .. توگفتي جرقه شوق مي شود بر لبان سپيده اميد .. يادت نيست ؟

    يادت نيست که روز مهربان مرا آن روزي که هنوز تازه بود ... دود سنگين شبانه ات گرفت ؟ ... من کودکانه به دنبالش ندويدم چون زود تر از آمدنت شناختمت... اي غم چه بگويم که از آن روز هنوزهم هوا آلوده است ... تو گفتي برايم کوه استوار صبر مي آوري .. . پس اين کوه سنگين چرا مي گويد بغض است ..چرا ؟

    مگر اين باغ گل از جنس تمنا براي چه بود ؟ توگفتي باغباني زبر دستي ... پس چرا بذر هاي گندم عشق , خار هزار رنگ و جانسوز ترديد شده اند ؟ چرا ؟ ....هر چه من در آغوش تلخ نگاهت خنديدم تو بازهم بر خنده من تاختي و تاختي ... اي غم اگر آن عهد آسماني نبود قسم بر همان عهد ازل بر نگاهت مي تاختم