• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : زمزمه ي قدسيان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 24 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + روشنك 
    خيلي زيبا بود خسته نباشيد
    + آتيش 

    سلام خان داداش عزيز

    خيلي عكساي قشنگي گذاشتي اينجا منم كه عاشق طبيعت دلم پر كشيد اينا رو خوندم و ديدم فقط جاي يه شعله آتيش اينجا خاليه

    در هر حال بازم بهتون تبريك ميگم و اميدوارم هميشه و هر روز شاد باشيد و سلامت

    دلتون شاد ...لبتون خندون ...تنتون سلامت

    اي واي....... دو تا پيغام بلند و بالا نوشتم نيومده.. .. نوشتم كه سلام منو به امام رضا برسونيد.. دلم براش خيلي تنگ شده... اينجا براي اولين بارهست كه ميتونم تايپ كنم.. وخيلي ذوق زده شدم... راستي دايي جان، فكرنميكنيد بايد يه تغييراتي در ظاهر وبلاگتون بديد؟... خيلي قشنگ نيست آخه!
    يادم رفت اسم ونشوني بنويسم.... خوب ديگه اينم از مزاياي زندگي مشتركه..(حواس پرتي)
    + حنا 

    من متولد پاييزم ، فصل ديدن رنگ در بعد نگاه ، فصل آرامش دل

    فصل غوغاي نگاه ! فصل خواهش ، فصل سايه ، فصل باران ،‌باران !

    من در رويايي دور از دسترس ! تو را بردم به فضايي كه فقط من بودم

    و تو ! و نگاه تر شده ات ، مرا برد به مافوق مكان ، مرا برد به ماه

    مرا برد به ژرفاي خيال ! و تو آرام نگاه مي كردي كه چرا من آنگونه

    پريشان چشم بسته بودم به نگاهت ! و دريغا كه نمي دانستي

    من دلبسته بودم به نگاهت ! در آن چشمان بزرگ

    و در آن لبخند ظريف ، و در آن حس ـ و در آن وادي عشق

    من گم شده بودم ،‌و متنفر از هر پيدا شدني ! و پاييز مثل هر فصل دگر

    باز آمد و رفت ، و اين رسم زمان من و توست !

    هر آمدني را رفتني ست در كار . روزهاي خزان همه يادگاران تو اند !

    روز ميلاد تو اند . روز ميلاد منند . روز ميعاد من و تو .

    من و دل مانديم در حسرت تو ، در حسرت يك پاييز دگر

    آه ...... پاييز هم آمد و رفت ! دل بسوزاند و برفت ...... افسوس ........

    پاييز هم آمد و رفت !

    + حنا 

    فصل تولد رنگ !‌در همان يك قدمي ها ، من يخ زده بودم

    دل من به گرماي دلت خوش بود و نمي دانست

    كه دلت سنگ است و خالي از هر عاطفه اي !

    و تو هم ، متولد پاييز ،‌تو هم سرد ! تو هم باد

    من عشق را ديدم ، احساس را ديدم و خودم را در آئينه تو !

    چه پوچ بودم و زشت ! و تو را در آئينه خود ! چه سليس بودي و روان !

    آه صد افسوس ، كه من با تو تر نشدم ، كاش باران زده بود

    تا نگاه خيس باران زده ات را فرو مي بردم در دل

    و صعود مي كردم در شور !

    من طرحي از روي تو را با خود برده بودم به خيالم !

    كه اگر شبي ماه نبود ، من پاي در تاريكي شب نگذارم .

    من نميرم . من ...... آه ! دلم از زمين گرفت ، دلم از خزان گرفت

    دلم از نبودنت گرفت ، دل من ، دل نبود ،‌واژه خواستني بود محال

    جام عشقي بود تهي ! لا به لاي اين همه خواب

    روياي عشق توهم رفت به خواب و خودت نيامدي اي عشق

    و خودت كپ نزدي اي عشق ، و مرا سوزاندي ،‌ مرا بردي به خواب

    خوابي از جنس ناب ! خواب ........ !

    چه كسي مرا بيدار خواهد كرد ؟! با كدامين بانگ ؟!

    با كدامين داد ! با كدامين فرياد ....

    مراد از گفتن نامت تسلاي خاطر بود و بس

    ورنه خود دانم كه اين لاف عقل است ، حرف پيوند ، خيالي باطل است .

    من كجا باشم ، تو كجا ؟! تو نباشي درخور رنگ سياه !

    من همه رنگ تباهي ، تو فرشته ! تو خودت صبح سپيدي !

    تو خودت عشق ،‌تو خودت مهر فزوني ! من گاه با خود مي گويم

    كه چرا بين من و تو اينهمه فاصله است ، اينهمه دوري راه ....

    اين همه سختي هجر ، كه جدائي چرا ؟!

    + حنا 

    من متولد پاييزم ، فصل زردي ،‌فصل باد وحشي

    فصل شاعرهاي پير ، فصل نقاشان بي نظير

    كس چه مي داند ! شايدم بس دلگير!!

    از آن اولين پاييز تا آخرينش ،

    از عطر فروردين تا باد پاييزي

    از نياز آن عاشق تا ناز آن معشوق ،

    از کنج آن مسجد تا بعد ميخانه !

    من همه را پيموده ام !

    و در آن شبهاي پاييزي ، ياد تو گرماي وجودم بود

    همچون شعله هاي عشق ، طبع پر شورم بود .

    من طعم شرر انگيز آرزوهاي محالم را با همرهي باد سر خزان

    به استقبال گور خواهم برد ،

    كه بپوسند در آنجا و به ديدار كسي درخموشي بروند

    راستي چه كسي مي گفت ؟

    << زندگي تر شدن پي در پي درحوضچه اكنون است >>

    گويا سهراب هم تر شده بود .....!

    من آخر هر كوچه بن بست

    به دنبال دري مي گردم ،

    دري كه مرا ببرد به وسعت مرگ

    دري رو به آفتاب ، دري تا انتهاي بودن ،

    شايدم مردن !!

    يكي در مرگ شقايق ،

    يكي در فصل خزان ،

    و هر بار تو به من زندگاني بخشيدي !

    تو مهربانانه به من عاطفه بخشيدي !

    تو به من گفتي بمان ،

    و من ماندم ! مــانــدم !

    من ماندم که با تو بروم به سر قله احساس

    که قدم بزنيم در کوچه بن بست شکوه ،

    خالي از شک ، خالي از ترس ، خالي از بيم ،

    و من اکنون تنها به ابديت خوا

    سلام . ازاينکه بهم سر مي زنيد تشکر مي کنم . مثل بقيه شنبه ها هيچ کس به روز شد وقت کردي بهم سر بزني خوشحال مي شم. موفق باشي
    سلام عزيز...منون مياي پيشم راستش من نياز مبرم دارم به همه دعاهاي خوبتون...برام دعا كنين....شايد يه مدت نيام ولي منتظر كامنتتون هستم آپم...يا امام رضا تو هم بخواه من لينكتون كردم يا حق...

    سلام دوست خوبم. ممنون که به من سرميزني. من به روزم. اگه خواستي خوشحال ميشم تا بازم ببينمت.

    سلام نميدونم چرا كسي بمن سر نميزنه

    چشمم به زنگ در خونه اين وبلاگ ها مونده ميترسم اين سه هندودنه رو با هم از دست بدم

    البته ظاهرا من بلد نيستم خوب كروكي محل بدم

    اما نميدونم تو چطوري خوب آدرس پيدا ميكني ميگم ميشه كروكي منو بذاري تو وبلاگت تا بقيه گم نشن

    من كه اينقده چشمم به در مونده سرم گيج ميره

    چشم انتظار باز شدن

    وخسته از نگه داشتن هندونه

    موفق باشي تا بعد

    داداش رضاي مهربون

    اگه

    حنا جونم بيايد ميدونم اين باغچه كوچيك ميشه يه باغ بزرگ دختر مزرعه سبز كجايي بيا كمك

    حنايي دختر مزرعه سبز كجايي دلم شده اندازه

    يه ذره يه قطره از دريا

    راستي

    يه قطره دريا رو ديدي دوست خوب منه

    برو ببينش

    http://www.ye-ghatreh-darya.persianblog.com/

    خودم كه شانس ندارم كسي به وبلاگم سر بزنه

    خب حتما ارزش ديدن نداره كه باز نميشه

    اما تو كروكي بكش

    شايد حالا كسي خواست ببينه

    واي من چقدر پر حرف ميشم هر وقت ميام خونه تو

    تقصير خودته اگه بهم رو ندي

    كه نميام

    خب برم ديگه

    ميگم يه سوال

    چطوره كه روزها

    پشت سر هم وبلاگ تو وبلاگ روزه

    بهم نمي گي

    باشه تا بعد خب حتما كارت خوب بوده كه اين مدير پارسي بلاگ بهت سر ميزنه

    فكر كنم من بايد جلوپلاسم رو جمع كنم

    هندونه ها رو هم قاچ

    اما يكم ديگه مي مونم شايد فرجي شد نظرت چيه

    شما ميدوني چطور ميشه عشق رو به يه قلب سنگي داد؟ افسانه دل رو توي وبلاگ من بخون.
    سلام خوبين؟ممنون از اينكه به من سر زدين....نه بابا منو زياد تحويل گرفتين من ميتونم لينكتون كنم؟منتظر جوابم يا حق

    سلام ملكوتي عزيز

    چه خبر ؟ من كه خيلي دلم برا گلم گرفته

    وقتي آدم ناراحته وجواب درستي هم نمي گيره قيافه اش اين جوري ميشه

    حنا جون منم الان اينجوريمميگم اگه اين صفحه شما نبود من چي ميكردم

    خودمم نميدونم

    راستي ديگه دارم نا راحت ميشم

    چرا زنگ وبلاگ منو نميزني

    درسته خونه وبلاگ من

    نوپاست وبه گرد پاي وبلاگ شما نميرسه ولي يه سر ميزدي شايد اين نهال كه داره در برابر عظمت وبلاگ هاي بعضي ها از پا در مياد يه جوني ميگرفت

    ميدونم اگه حنا جونم خبر داشت تا حالا بهش سر زده بود

    اما

    خب برم

    آدرس ميدم فردا نگي بلد نبود آدرس ميدادي سر ميزدم

    http://asb__atash.parsiblog.com/

    http://bia2.parsiblog.com/

    http://bia2.parsiblog.com/

    خب برم ديگه الهي ديشبم دلم گرفته بود برا يه دوست بعد خودش بايد بياد جواب بده

    حنا جون درسته اين حرفايي كه مي زنم يا نه

    تا بعد .....

    + لاله 

    سلام ملكوتي عزيز

    ببخش كه دير دير سر ميزنم

    كاش ميشد با تو هم سخن شد،رو به رويت نشست،چشم دوخت به آن چهره آسماني،و بعد آرام آرامراز دل را با تو گفت.كاش ميشد به سراغت آمد،رخصت طلبيدو درد و دل كرد.اما افسوس كه به محنت غيبت گرفتاريم و از تماشاي آن قامت محروم،و دريغ كه روزگار را بايد بي تو ،به سر كنيم.اگر چه باخبريم كه حالمان را ميداني و سخنمان را ميشنوي.

    پس بدين اميد به تو عاشقانه سلام ميگوييم كه ميدانيم چنين سلامي را بي پاسخ نميگذاري و ما تشنه آن پاسخيم

    السلام عليك يا صاحب الزمان

    اللهم كن لوليك الفرج الحجه ابن الحسن (عج)

       1   2      >