برداشت من از داستان
ساقي دنياست و همه خوبيهايش.
مرد يك انسانست.
پسر بچه و ساقي در خيال مرد بودند.و با هر نيت و خيالي به همان رنگ در مي امدند.
مرد در چشمه كوثر الهي مانندي به سلامت رسيد و در كنار ان هم از آبروي از دست رفته كه از شماتت مردمش ميترسيد رهايي يافت و هم ساقي را از دست نداد.ساقي هميشه هست.انتظار هم.
مرد قصه از اون آبي كه به سلامت رسوندش نبايد جدا بشه كه در كنار اون هم ساقي رو ميشه داشت هم آبرو و هم ....
نميدونم درست ميگم يا نه/ اينا برداشتهاي من بود
اميدوارم نزديك قصد داستان باشه.