شده اسم دلم نام ابوالفضل
اسير نرگس دست ابوالفضل
مگر هر کس که بد شد دل نداره؟
مگر عشقت برام حاصل نداره؟
مگر آدم بدا عاشق نميشن؟
به ولله دل کمه دنيا را ميدم
اگر عشقت نبود اينجا نبودم
گرفته عشق تو کل وجودم
تو که از دلربا ها دل ربودي
در عشقت چرا بر من گشودي ؟
شده اسم دلم نام ابوالفضل
اسير نرگس دست ابوالفضل
بنازم ابرويت ابرو کموني
قسم خوردم که سلطانم بموني
بنازم آن دو چشم دلربايت
همان چشمي که دل برد ازخدايت
به خون دشمنان يک پهلواني
بسازد در زمين جوي رواني
بود آن پهلوان اربابم عباس
بگيرد انتقام صورت ياس
کنم با تيغ ابرو رأس عدوان
اگر رخصت دهد سلطان ميدان
به هر تک ضربه اش صدها سر افتاد
کربلا ، سرزمين عشق و احساس و حماسه و درد .
کربلا ، سرزمين گستره عاطفه هاي پاک ، جان هاي تشنه افلاک و دلير مردان سينه چاک .