وبلاگ :
عــشــق مـلـكـوتـي
يادداشت :
عــــيــــد عــــاشــــقـــان ولايــــت
نظرات :
4
خصوصي ،
15
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حنا
نامه اي براي خدا
دلم هواي نوشتن کرده بود امروز
باد و باراني بود اندروني دلم
و صداي چند کلاغ و جير جيرک
کاغذي و قلمي و کرور کرور دل براي نوشتن
خب ...
اين از اين
براي که بنويسم خب ؟
تازه براي کسي هم که بنويسم چه کسي ببرد براي ؟
يادم آمد آدم براي خدا که چيز بنويسد بگذارد زير فرش خدا خودش بر مي دارد
پر شدم از شوق براي نوشتن
دمر دراز کشيدم روي زمين و دستي زير چانه و دستي برروي کاغذ نوشتم :
سلام محبوب من
چقدر تو صبح را قشنگ شروع مي کني
صداي خروس و کلاغ را که مي پيچاني در هم و نسيم را که مي وزاني بينشان آدم حالي به حالي مي شود
هيچ دلبري نمي تواند مثل تو , همين اول صبح دل آدم را اينطور ببرد
خورشيد هم ناز مي کند مثل خودت
سلانه سلانه قد مي کشد از پشت تمام دورها
و چقدر نزديک مي شود
آنقدر که دست مي کشد بر سر و صورت آدم و داغش مي کند با سر پنجه هايش
تو هم دست مي کشي بر دل آدم و عاشقش مي کني
معشوق صبور من
مي فهمم که شب ها وقتي غرق مي شوم توي خواب مي آيي به پيشم
دستت را حس مي کنم که روي پيشاني ام دانه هاي شبنم مي کارد
رد بوسه ات هم مي سوزاند لبم را تا صبح
مثل آتش داغي و مثل آب شفاف
اگر تو نبودي تو معني نداشت
تو تمام توي مني
اگر مي بيني چشمم به در مي ماند
نه اينکه يادم رفته تو هستي
که مي دانم هستي در کنارم
منتظرم کسي بيايد که ببيند چقدر تو هستي
و برود
و بگويد کسي نيايد
معبود من
اگر ديدي روز کسي در کنارم بود
خودت مي داني و مي فهمي که به يقين تکه اي از تو را با خود داشته که رهايش نکردم
مگر نه اينکه تو در زيبايي ها يي
گل را اگر ببويم لذتم از بوي توست
تو مستي شراب مني
مطلوب من
سرم را گاهي بگير بين بازوانت
نکند يادت برود
من اگر يادم برود تقصير توست که يادم نمي اندازي
که سخت نيازمند توام
مثل بغض بسته مي شوي گاهي
ببارانم
گناه من چيست که در حسرت باريدن بخشکم
تو بايد مرا بارور کني
از تمام خواستن هايم
تو خيلي خوبي
براي کسي که دوستت دارد
و براي کسي که يادش رفته دوستت دارد
مهربان من
مي شود از اين به بعد بنويسم برايت؟
چرا نشود
يادت نرود
ان تويي را که مي گفتم تکه اي از تو را دارد
چون مي داني
گاهي حس مي کنم خود تو خيلي بزرگي براي اينکه دوستت داشته باشم
يک توي کوچکتر را به من بده
تا به واسطه اش عشق بورزانم به تو
تو چقدر مهرباني
مواظب خودت باش
...
نامه را تا کردم و سراندم زير گوشه فرش
خدا خودش ياد دارد
کاش جوابش را بدهد
ندهد هم مي دانم که مي خواند
چقدر خوب است آدم کسي را داشته باشد که برايش چيز بنويسد
من پر از چيز نوشتنم
مثل آبشار که هر چه مي ريزد تمام نمي شود
باز ساعت گذشته از نيمه
خواب مي چسبد به آدم
خواب با نفس هاي عميق مي چسبد .