( بنام تو ای آرام جان )
************************
فرا رسیدن ایام سوگواری یگانه کوثر الهی ، پاره تن رسول الله (ص) حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بر همگان بخصوص عاشقان و شیفتگان حضرتش تسلیت باد
**************************
فاطمه یعنی زمین ، یعنی زمان
فاطمه یـعـنـی حـدیـث قدسیان
هزاران ستاره در دامن شب آرمیده بودند ، سکوت شب بر تمام فضائل بال گسترده بود و ماه ، به آبی اب در ته چاه جا گرفته بود
برگ درختان نخل ، تشنه از افتاب روز ، در انتظار شبنم سحر گاهی اغوش گشوده بود
شب است و دوباره غمی جانفزا راه نفس را بر نسیم سخت می بندد
غبار غربت بر شن های تفتیده ی نخلستان ، خاک مرگ پاشیده بود ، سایه ای خمیده میان نخل ها به دنبال تاریکی می گشت تا ناپدید شود
حزنی گلو گیر ، سرود ماتم میشود و شانه هایش را به لرزه در می اورد ، ارام می نشیند ، زانوانش را به اغوش میگیرد و به یاد تنها یار روز های تنهاییش ، سر به اسمان بلند کرده و درد دل می کرد
چه سخت میگذشت بر قامت استاده ی نخل ها که ایستاده باشند و علی علیه السلام نشسته باشد ، چه ناگوار بود بر آسمان که ساکت باشد و علی نا آرام
چقدر تنهایی از علی خجالت میکشید چرا که علی از او تنها تر بود
یا امیر المومنین
مگر روزگاری آفتاب برای نمازت ، راه خود را گم نکرده بود ؟
پس اینک تو را با ماه در ته چاه چکار است ؟
مگر روزگاری پایت ، پا به پای مبارک رسول اکرم (ص) طلایه دار بت شکنی نبود ؟
ای وای بر من ..... مگر خاطرات بر دوش بردن تابوت حضرت فاطمه با تو چه کرده؟
پس چرا شبگرد خاموش باغ ها شده ای ؟
مگر مکبر معراج نیستی ؟
چرا کسی به جماعتت قامت نمیبندد ؟
مگر به خانه گوش شنوایی نداری که درد روز ها را به چاه های نخلستان ها هدیه می کنی ؟
شنیده بودم که فاطمه تنها تکیه گاهت بوده ، پس چرا به نخل های خشکیده تکیه داده ای ؟
ناگهان ....... صدای پای کودکانه ای که تلاش میکرد از سایه های نخیلات عبور کند ، آرام از علی باز گرفت ، ماه از صورت گریان حسن (ع) رنگ میگیرد و قطره های اشکش را به رخ اسمان میکشد
طنینی معصومانه و آسمانی پدر را میگوید :
بابا ..... بابا زودتر به خانه بیا زینب از خواب بیدار شده و در دامن حسین سراغ مادر را گرفته .........
علی ( ع) که نشانی از حیدر خیبر شکن نداشت افتان و خیزان در راه زمزمه میکرد :
بی تـو یـا فــاطــمــه بـا محنت دنیا چـه کنم
وای با این همه غم ، بی کس و تنها چه کنم
گیرم امـروز بـا صـد مـحـنـت و حـسـرت گذرد
چـونـکـه فـردا بـرسـد بـا غـم فـردا چـه کـنـم
بی تـو دنیا مـرا همچو کـویـری سـوزان است
دور از سایه ات ، ای شاخه ی طوبی چه کنم
اشعار زیر توسط خواهر عزیزم زهرا ارسال شده که عینا مینویسم امید وارم با دعای خیرش شفاعت خانم حضرت زهرا شامل حال منه رو سیاه بشود
ای تکلم کرده با روح الامین ..... دختر تجویدی زیتون و تین
ای شبستان حرا آیینه ات ..... شیر سرخ کربلا از سینه ات
دختر جود تجلی در مسیر ..... دخـتـر آواز بـال جـبـرئـیـل
ای کبود ارغوان ها دیه ات ..... آبهای آسمان مـهـریـه ات
آن شب قدری که روح آمد فرود ..... جـز بـه قـلـب نـازک زهـــرا نبود
معجز شق القمر ابروی تو ..... لیله الاسرای ما گیسوی تو
ای پر از هیهات حیدر خشم تو ..... ای شب قدرعـلـی در چشم تـو
جان فدای بغض تنها ماندنت ..... داغ تـلـخ اشـک بـرجـا ماندنت
داغ عـطـر یـاس زهـرا زیر ماه ..... می چکانید اشک حیدر را به چاه
آن شب قدری که روح آمد فرود ..... جز بـه قـلب نازک زهـــرا نبود
سینه از اتـش دل در غـم جـانـانـه بسوخت
اتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تـنـم از واسـطـه ی دوری دلـبـر بــگـداخت
جـانـم از اتـش مـهـر رخ جـانـانـه بـسوخت
التماس دعا جمیعا