پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخِ چـو ماهش در پـرده راست ناید
مطـرب بـزن نـوایی سـاقی بـده شـرابی
مردى آمد، نورى امد
کسى که خورشید در چشمایش مى خندد و ماه از پیشانى اش مى خرامد
گیسوانش سایبان جهان و دستهایش عطوفت اشکار خداوندست
راز پنهان حقیقت در سینه اش تاب مى خورد و معناى جاودان بودن از نگاهش مى تراود
عصمت پر صلابت انسان در نام اوست
لبخندهاى او، رحمت بى نهایت خداوند است
نیایشى باید تا چشم جان را از دریچه هاى تنگ تمنا به آفتاب روشن نگاهش بسپاریم و خویشتن را عاشقانه از قداست نام دریایى اش غرقه کنیم
سلام بر مهدی موعود (عج) که ظهورش مبشر معاد ، قیامش تفسیر تعهد و جهاد و کلامش تاویل قرآن است
او می اید از ورای زمان ، چون کوهی استوار از صبر ، چون شهابی درخشان در دل تیره ترین شب بشریت
او می اید چون قامت بلند راستی در جنگل هراس انگیز ناراستیها
او بر میخیزد تا ضلالت به خاک افتد
قیامش مسلخ تباهی هاست و اغازش پایان جباران و دوامش استمرار صلاح درستکاران است
غیبتش شب یلدای مشتاقان ستمدیده و ظهورش صبح راستین محبان جان به لب رسیده از غم فراقش
اقاجان ... میدانی که چقدر دلم برایت تنگ شده ... الهی من قربون اون چشای قشنگت برم
چه زیباست که جویباراشکهایم را فقط و فقط برای تو جاری سازم و از عمق جان و انتهای درونم از خدا بخواهم درظهورت ، تعجیل نمایند
دنبال ان روز میگردم که در مقابلت زانو بزنم و بر دستانت بوسه نثارکنم میدانم وقتی که بیایی ، من به زیر باران چشمانم بوی یاس سپید خواهم گرفت و بر اسمان دلم از ابرهای عاطفه ، عشق باریدن خواهدگرفت
دلم میخواهد باز پرواز کنم و دیوار سخت غربت را در هم شکنم
دلم میخواهد .......
وای خدای من !!! .... اینها چیست که من مینویسم ؟!!
شاید حکایت من ، داستان مور است و ران ملخ و حضرت سلیمان ، و شاید هم داستان تحفه ی پیرزن نخ ریس است و صف خریداران حضرت یوسف
نَه ... نَه ... اینها همش بهانه است ..... بهانه ای برای عشق ورزیدن