ميدانم تو ميروي.....
ميروي و خيره به چشمانم نگاه ميکني....
ميروي و هيچ برايت مهم نميشود براي من چه کسي ستاره روشن ميکند؟؟؟
ميروي و مثل غبارها در روزهاي خاکستريم گم ميشوي...
هيچ به هيچ.
ميگويم نرو تو ميخندي و باز شکنجه احساس ميکنم.
ميگويم نرو و باز به تو التماس ميکنم.
دارم برايت حرف ميبافم.
برايت احساس ميتنم.
برايت ترانه نقش ميزنم.
و باز هيچ به هيچ.
ميدانم تو ميروي....
آنقدر ساده و بي صدا که حتي از لگد کردنم هم آن دل کوچکت آزرده نميشود...
آنقدر شيطاني که من از تو اولين بار ميهراسم.
تو ميروي.....
و ميگويي بايد اينچنين باشد.
و من در اين مانده ام آنهمه وعدههاي شيرين تو چگونه من ترانه کرده ام؟؟؟
ميدانم خوب ميدانم
برو..........
اين قصه همه اون عاشقاي دلچاکه.................متاسافانه.يا حق