• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : دسته گل محمدي ، خوش امدي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حنا 

    سلام . اميدوارم كه خوب باشيد من بعد از مدتها باز تونستم بيام اينجا . نميدونم چرا نمي تونم وارد بشم شايد هم در قفل كردن ؟ ( شوخي كردم ) .

    پشت کدامين لحظه بن بست جا ماندي تا ببيني

    دختري اينجا مي خواست در تنهايي خويش آسمانش را باتو قسمت کند؟؟؟؟

    وسعت آسمان تو آنقدر بزرگ بود که حتي تجسم آسمان کوچک من در آن گم شد....

    هيچ کس ندانست در بي پناهي شبهاي بي ستاره ام

    چقدر لبان و قلبم پر از ستاره و دوستت دارم بود.....

    و من چقدر بر حقيقي بودنش برخود ميباليدم....

    اما..............

    شايد که ديگر مهم نيست

    که از تو گلايه کنم......

    ديگر از خدايم هم نخواهم پرسيد

    که چرا سهم من از اين همه سکوت و گذشت و عشقي بي آلايش

    چيزي جز سركوب غرور

    سنگسار احساس

    و منطقهاي بي دليل نبود؟؟؟.......

    من ميروم تا در پس ستارگان خاموش خويش گم شوم

    بي آنکه تو را در آسمان کوچکم گم کنم.......

    و ديگر هرگز

    از تو نخواهم پرسيد

    که چــــــــــــرا

    وسعت آسمان تو

    آنقدر بزرگ بود که حتي تجسم آسمان کوچک من در آن گم شد؟؟...

    ديگر هرگز

    نخواهم پرسيد

    چــــــــرا..................

    چــــــرا..................

    چــــرا..................