• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : جز ياد تو در دلم قراري نبود
  • نظرات : 1 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    جلوه كرد رخش روز ازل زير نقاب

    عكسي از پرتو آن بررخ افهام افتاد

    اين همه عكس مي ونقش مخالف كه نمود

    يكفروغ رخ ساقيست كه در جام افتاد

    غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد

    از كجا سر غمش در دهن عام افتاد

    هر دمش با من سوخته لطف دگرست

    اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد

    زير شمشير غمش رقص كنان خواهم رفت

    كانكه شد كشته او نيك سرانجام افتاد

    در خم زلف تو آويخت دل از چاه زنخ

    آه كز چاه برون آمد ودر دام افتاد

    من ز مسجد بخرابات نه خود افادم

    اينم از روز ازل حاصل فرجام افتاد