• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : غــديـــر ، خورشيد تابان ولايت
  • نظرات : 6 خصوصي ، 25 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    *** به نــام تــو اي قــرارهستـي***

    باز هيئتها چادرهاي خود را علم كردند . باز كوچه ها و خيابانها سياه پوش شدند .گويا خود را براي چيزي آماده كرده اند .

    مگر خبري شده كه يكدفعه عالم و آدم به شور افتاده اند ؟

    مگر كسي در راه است ؟

    مگر لبي تشنه است ؟

    مگرباز مادري ميخواهد گلوي كودكش را براي آخرين باز بوسه بزند ؟واي نكند باز حسين عزم كوفه كرده و دارد باز به اين قوم مهمان كش اعتماد مي كند ؟

    باز صداي هل من ناصر[ٍ ينصرني به گوش ميرسد .

    واي بر ما ! واي برما !

    اگر اين بار نيز حسين بازتنها بماند .