زينب كه باد جان دو عالم فداي او
اسلام زنده گشت زنطق رساي او
تنها سخنوري كه تمام سخنوران
لالند در برابر قالو بلاي او
در كربلا كه آب روان بود كيميا
سيلاب خون روانه شد از ديدهاي او
قامت قيامتي كه بپاشد قيامتي
در مجلس يزيد ز آواي ناي او
ياد حسين تشنه جگر بود ومي گريست
از بس كه بود عاشق ومحو لقاي او
آب از سرش گذشت ولي تشنه جان سپرد
نازم به اين شهامت ورمز بقاي او