• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : خورشيد پنهان
  • نظرات : 9 خصوصي ، 128 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مي خواهم روز ظهورت باشم

    دعاي فرج

    گفتم: دلم گرفته و ابرهاي اندوهش سيل آسا مي بارد. آيا نمي خواهي با آمدنت پايان خوشي بر دلتنگيم باشي.

    گفتي بگو: اللهم عجل لوليک الفرج

    گفتم: اگر اميد آمدنت نبود، اگر روز خوش ظهور در ذهنم تجلي گر نبود، هيچ گاه روزگار انتظار را برنمي تابيدم. آيا نمي خواهي به خاطر تنها دلخوشي دل غمديده ام بيايي.

    گفتي بگو: اللهم عجل لوليک الفرج

    گفتم: روز آمدنت نبودم، روز رفتنت هم نبودم، اما حالا با التماس از تو مي خواهم که روز ظهورت باشم،

    گفتي بگو: اللهم عجل لوليک الفرج

    گفتم: تو که گفتي با غم شيعيانت دلتنگ مي شوي، اما من سوختم و از تو خبري نشد.

    گفتي بگو: اللهم عجل لوليک الفرج

    گفتم: چه روزها و چه شبها اين دعا را زمزمه کرده ام اما تو نيامدي.

    گفتي: صداي تپش هاي قلبت را بشنو، اگر از جان برايت عزيزترم با هر صداي تپش قلبت بايد زمزمه کني: اللهم عجل لوليک الفرج

    و من به عقب بازگشتم و ديدم که چه سالها قلبم تپيده و براي آمدنت دعاي فرج نخوانده ام، اي عزيزتر از جانم.