• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : خورشيد پنهان
  • نظرات : 9 خصوصي ، 128 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    هنگاني که باران مشتا قانه به زلاليت شيشه ها گره مي خورد....

    وقتي " عاشقي بي معشوق " ـ تنها ـ صورت خود را به پنجره ميچسباند

    و با دانه هاي باران هم دردي ميکند .......

    امشب دلم گرفته است .............. به ياد تو افتادم

    به ياد روزهايي که براي ديدنت لحظه شماري ميکردم

    امشب دلم گرفته است ...

    مثل تمام شب هاي خاموش دلم گرفته است.....

    تمام لالايي هاي کودکانه در خاطرم ميپيچد

    نگاهم در کو چه پس کو چه هاي زندگي گم شده است

    ميخواهم انقدر اوج بگيرم تا مهتاب را به آسمان هديه دهم ...

    خدايا من سرگردانم ...

    امشب من و باران مي باريم .........