• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : خورشيد پنهان
  • نظرات : 9 خصوصي ، 128 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    کجا بــودي وقتي برات شکستـم

    يخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم

    کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد

    داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد

    کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات

    شبا نشستم به هواي چشمـــات

    کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم

    عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم

    ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم

    هــر چــي که باورت نميشه ديـدم

    کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم

    نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم

    کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت

    خون جاي گريه از چشام ميـريخت

    کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد

    امــا به خـاطر چشات قسم خـورد

    کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم

    سوختم و از غمت خاکستر شدم

    خنده واسه هميشه از لبـام رفت

    رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت