چه با شکوه آمدي به لحظه هاي سرد من
چه پرغرور ميروي به جنگ دردهاي من
چه عاشقانه ميشود غزل در انتظار تو
چه بي بهانه ميدود کلام من براي تو
چه رازها که گفته اي به قلب بي قرار من
چه قصه ها شنيده اي بهار بي خزان من
چه روزها که رفته ايم به جنگ درد و فاصله
چه روزها سپرده ايم به دست سرد خاطره
چه لحظه ها نگاه تو بر نگاه من دويد
چه عاشقانه دست من به دست گرم تو رسيد
چه آه ها کشيده ام براي بي تو بودنم
چه اشکها ريخته ام براي از تو گفتنم
بهار شد فکر من براي با تو ماندم
تمام شد شعر من فداي شعر خواندت
دوســــــــت دارم