• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : محرم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 16 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام دوستاي گلم من آپ شدم بلاخره...منتظره حوضوره گرم و سبزتون هستم....دير نکنيا....

    يا كاشف الكرب عَن وجه الحسين

    اِكشف كربي به حقّ اخيك الحسين

    اصغرا گر ز عطش تشنه و بي تاب شدي

    روي دسـتان پدر خوب تو سـيراب شدي

    السلام عليک يا اباصالح المهدي ... السلام عليک يا اباعبدالله ... سلام ... ايام شهادت و سوگواري سيد و سالار شهيدان اباعبدالله الحسين (ع) رو خدمت شما دايي بزرگوارم تسليت عرض مي‌کنم ... التماس دعا ... يا حق ... اللهم عجل لوليک الفرج

    (بنام تو اي ارام جان )

    زيتون بزرگوار سلام و عرض ادب و تشكر از اين همه توجه ات

    ميگم چطوري دلت امد چنين مطلب شيوا و دلنشيني رو خصوصي نوشتي و ديگران رو از توانايي قلمت محروم كردي

    انصافا اين عينه خودخواهيه كه من اين دلنوشته اي زيبا رو بخونم و ديگران از وجودش بي نصيب بمونند

    مجددا از همه ي عزيزان و سروران و قلم فرسايان كه با عنايت ويژه اين حقير رو مورد لطف قرار ميديد تشكر و قدرداني مينمايم

    عزت زياد / سرفراز باشيد

    ميدانم تو ميروي.....

    ميروي و خيره به چشمانم نگاه ميکني....

    ميروي و هيچ برايت مهم نميشود براي من چه کسي ستاره روشن ميکند؟؟؟

    ميروي و مثل غبارها در روزهاي خاکستريم گم ميشوي...

    هيچ به هيچ.

    ميگويم نرو تو ميخندي و باز شکنجه احساس ميکنم.

    ميگويم نرو و باز به تو التماس ميکنم.

    هيچ به هيچ.

    دارم برايت حرف ميبافم.

    برايت احساس ميتنم.

    برايت ترانه نقش ميزنم.

    و باز هيچ به هيچ.

    ميدانم تو ميروي....

    آنقدر ساده و بي صدا که حتي از لگد کردنم هم آن دل کوچکت آزرده نميشود...

    آنقدر شيطاني که من از تو اولين بار ميهراسم.

    تو ميروي.....

    و ميگويي بايد اينچنين باشد.

    و من در اين مانده ام آنهمه وعدههاي شيرين تو چگونه من ترانه کرده ام؟؟؟

    ميدانم خوب ميدانم

    برو..........

    اين قصه همه اون عاشقاي دلچاکه.................متاسافانه.يا حق

    اينو نوشتم تا بگم فقط عشق خدايي هست ميمونه...................يا حق

    يه دختر سه ساله كنج خــرابه شــام

    همش بونه ميگيره ميگه بابامو مي خوام

    + حنا 

    من هم به نوبه خود اين ماه عزيز به همه دوستان تسليت ميگم <\/h1>

    تو با تمام تشنگي ات سيراب تر از درياهاي زمين و آسماني<\/h1>

    اي بزرگ !

    اي بي نياز از شيون زائرانت ، اي چشمه نور در کوير ظلمت دنياي غرق در هوس !
    اي که سرت بر بالاي نيزه سرهاي تمام شمشيرزنان زن پرست را به زير افکند !
    اي که لبان خشکيده ات خنده از لبان فاتحان فخر فروش خشکانيد !
    تو اي سردار غالب !‌
    اي که هرگز در برابر قدرت و توحش دشمنانت نهراسيدي و بر ناتواني و رام بودنشان در برابر هوا و هوس دل سوزاندي !
    بر ما ببخش و بر اين عجوزه ها که به نام تو شيون ميکنند ، به نام تو که هرگز عاجز و ناتوان نبودي . کاش بدانند که حسين صيد اسير در کمند نبود بلکه سيلي بود خروشان و قهار که همه دامهاي شکارگران را در هم پيچيد.

    اين چه رازي است که هر سال بهار ، با عزاي دل ما مي آيد

    رد خون يه رده خونه روي ايوون توي باغچه
    غلاف خالي خنجر پاي گلدون روي تاقچه
    طرح يه زخم قناري توي کابوسي که مرده
    حتي تيري که شکسته تو پر سياه زاغچه
    ميشه اين حرفا رو خوندن ، خوندن و آتيش سوزوندن
    هميشه مسئله اينه ؛ باتو موندن يا نموندن

    + لاله 

    سلام ملكوتي عزيز

    ببخشيد كپي اينجا مشكل داشت

    التماس دعا ....

    + لاله 

    امشب امشب اي ماه، بـريـن‌عـرصه چها مي‌بيني؟

    غــرقه در خــون، تن مـردانِ خدا مي‌بيني

    امشب امشب اي ماه تــو چــون پـــردگيان ملكوت

    از زمـيـن منظره‌يــي هوش ربــــا مي‌بيني

    كـشـتـ كشتگانــي هـمـه از صــدرنشينان بهشت

    پــــايـــــكوبِ ستم‌ِِ اهــــــل دغـــــا مي‌بيني

    رهبرانــرهبراني سر و جــان بــاخته در راه خــدا

    بــُـــرده از دار فــــنــا، ره به بقـــا مي‌بيني

    امشب امشب اي مـه بـــه نــمــايشگهِ سربــازي‌ها

    قهـــرمـــانــانِ حــــــق افتاده ز پــا مي‌بيني

    + لاله 

    امشب اي ماه، بـريـن‌عـرصه چها مي‌بيني؟ غــرقه در خــون، تن مـردانِ خدا مي‌بيني

    امشب اي ماه تــو چــون پـــردگيان ملكوت از زمـيـن منظره‌يــي هوش ربــــا مي‌بيني

    كـشـتـگـانــي هـمـه از صــدرنشينان بهشت پــــايـــــكوبِ ستم‌ِِ اهــــــل دغـــــا مي‌بيني

    رهبرانــي سر و جــان بــاخته در راه خــدا بــُـــرده از دار فــــنــا، ره به بقـــا مي‌بيني

    امشب اي مـه بـــه نــمــايشگهِ سربــازي‌ها قهـــرمـــانــانِ حــــــق افتاده ز پــا مي‌بيني

    هـــر زمــان روي بـــرآري ز پسِ ابرِملال بـــه سر و روي جهان، گـردِ عزا مي‌بيني

    در سكوتِ شب غــــم‌پــــرورِ اســــرارآميز هــمــه اطــراف، غـــــم‌آلوده فضا مي‌بيني

    بسترآغشته به‌خـون، خفته درين‌دشت جهاد جـــاهـــــداني هـمــه از «آل عبا» مي‌بيني

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });

       1   2      >