• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : بـه يـاد زيـنـب
  • نظرات : 2 خصوصي ، 54 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     
    خودم اومدم كه اولين نفر باشم عيد فطرو تبريك ميگم پيشاپيش.

    سلام برشما

    مطلب زيبايي نوشتيد

    عبادات شما در ماه خدا قبول باشه و عيد فطر را پيشاپيش تبريك مي گويم

    از لطف شما كه به وبلاگم سر زديد ممنون

    آينه هاي عارف با مطلبي در مورد وداع ماه مبارك رمضان به روز شده خوشحال ميشم سر بزنيد

    منتظرتان هستم - يا علي مدد - عارف

    http://aref19.parsiblog.com/29048.htm

    احساس ميكنم

    هفت ساعت بيشتر

    به هنگامه محشر

    نمانده است

    چگونه

    پيش تو حاضر شوم

    با اين حنجره مرده

    كه هيچ اوازي

    نخوانده است؟

    ..................................

    خدايا

    تازه از ملاقات تو

    برگشته ام

    چمدانم

    پر از كلمه و روياست

    ايا

    ايينه ها

    شادي ام را

    مي بينند؟

    اي خداي بي كينه

    در مرداب گناه

    تا سينه فرو رفته ام

    دستم را بگير

    به حرمت انروز

    كه تمام واژها و بوسهايم

    براي نيلوفران بود....

    + ؟ 

    جان من در زندگي يك رنگ باش

    قالي از صد رنگ بودن زير پا افتاده است

    پاسخ

    چشم ...... فرمايش ديگه اي نداريد ؟ خواهش ميكنم !!
    + ؟ 

    به حرف هدايت فكر كن

    پاسخ

    سلام ..... ببينيد حرف شما رو گوش كردم و به حرفاي هدايت فكر كردم و جوابشو هم دادم ...... ضمنا I. P شما هم 82.132.123.128 ميباشد ..... ممنون كه منو به فكر كردن وادار كرديد ..... خداوند به شما هم عاقبت بخيري عنايت نمايد
    + هدايت 

    بهتر نيست بجاي شعار دادن يك كم هم به عمل كردن فكر كني ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تو كه تو وقت اداري داري به وب گردي و چت كردن مي گذراني بنظرت بس نيست ؟؟؟؟؟؟ بس كن ...!!!!!!!!!!!

    وزخواب گران ...خواب گران ...بيدار شو ..بيدار شو

    همكار

    پاسخ

    سلام ...... منكه ميدانم شما كي هستيد اگه سواد كامپيوتري داريد ادرس دقيق اينترنتي شما 217.219.158.131 ميباشد اميدوارم متوجه ي منظورم شده باشيد كه چرا I.P شما رو نوشتم ..... در ضمن شما هم كه كار منو كرديد وب گردي ميكنيد و ...... اون هم در حد افراطيش خداوند شما و من را هدايت كند ..... انشالله
    + نميدانــــم 

    کودک زمزمه کرد:خدايا با من حرف بزن

    ويک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد .

    کودک نشنيد.

    او فرياد کشيد: خدايا با من حرف بزن

    صداي اسمان غرومبه امد.

    اما کودک گوش نکرد.

    اوبه دورو برش نگاه کرد و گفت:

    خدايا بگذار تو را ببينم

    ستاره اي درخشيد اما کودک نديد.

    او فرياد کشيد:خدايا معجزه کن

    نوزادي چشم به جهان گشود اما کودک نديد.

    او از سر نااميدي گريه سرداد وگفت:

    خدايا به من دست بزن بگذار بدانم کجايي

    خدا پايين امد و بر سر کودک دستي کشيد

    اما کودک دنبال يک پروانه کرد.

    او هيچ در نيافت واز انجا دور شد.

    + نميدانــــم 

    حرف هاي خدا

    خواب ديدم که با خدا حرف مي زنم

    خدا به من گفت :دوست داري با من حرف بزني ؟

    گفتم: اگر وقت داشته باشيد

    خدا لبخند زد وگفت زمان براي من اغاز و پاياني ندارد.انقدر وقت دارم که قادبه

    انجام هر کاري هستم. سوالت را بپرس!

    پرسيدم: چه چيزبشر شما را بيشتر شگفت زده مي کند؟

    خدا پاسخ داد:اين که انها از کودک بودن خود خسته ميشوند وبراي بزرگ

    شدن شتاب ميکنند سپس دوباره ارزوي کودک بودن را درسر ميپرورانند.

    اين که سلامتي خود را از دست ميدهند تا پول به دست اورند سپس پول

    خود را از دست ميدهند تا سلامتي شان رابازيابند.

    اين که انهابا اشفتگي درباره اينده فکر ميکنند و حال را به دست فراموشي

    ميسپارند اينگونه هم زندگي حال را از دست ميدهند وهم زندگي اينده را.

    اين که انها به گونه اي زندگي ميکنند که انگار هرگز نخواهند مرد و انها

    مي ميرند در حالي که اصلا زندگي نکرده اند.

    از خدا پرسيدم:خداوند چه تعاليمي براي بندگانش دارد؟

    خداوند پاسخ داد:اينکه انها نمي توانند کسي را وادار کنند که دوستشان بدارد

    انچه انها ميتوانند انجام دهند اين است که خودشان عشق بورزند.

    اينکه با ارزشترين چيز در زندگيشان اين نيست که چه چيزي دارند بلکه اين

    است که چه کساني را دارند.

    اينکه ثروتمند ترين انسان به کسي مي گويند که احتيا جاتش از همه کمتر

    است.

    اينکه بر جاي گذاشتن زخم هاي عميق بر پيکر کساني که دوستشان دارند

    زمان زيادي نميبرد اما التيام يافتن اين زخم ها سالهاي سال به درازا

    مي انجامد.

    اينکه انقدر بخشيدن را تمرين کنند تا بخشش را فرا گيرند.

    اينکه با پول ميتوان هر چيزي را خريد جز خوشبختي.

    اينکه هميشه کافي نيست ديگران انها را ببخشند خودشان هم بايد خودشان را ببخشند.

    براي مدتي انجا نشستم واز ملاقات با خدا غرق شدماني شدم.

    از اينکه خداوند فرصتي را دراختيارم گذاشت تشکر کردم.

    او گفت:من هميشه اينجا هستم شما از من دعوت کنيد من به شما پاسخ خواهم داد.

    + نميدانــــم 

    خداوندا در اين شبانگاه اشفته باز هم به ياد تو بيدارم خداي خوب من باز هم دستان سبزت ياريم کرد ودوباره مرا از الطافت بهره مند ساختي درسته که خيلي چيزها را ندارم و ارزو هاي زيادي دارم که به هيچکدام نرسيدم اما اطمينان دارم تو من را تنها نمي گذاري . ميدانم که اگر به تو توکل کنم به همه چيزهايي که ميخواهم ميرسم . خدايا بدون تو من هيچم مرا به حال خود وا مگذار مرا درياب که اميد من فقط تو هستي اي مهربان در هياهوي دنيا وجاده هاي خاکستري زندگي فانوس راهم را روشن نگه دار و دستان بي پناهم را بگير .

    + نميدانــــم 

    چه شگفت است اين شهر<\/h1>

    مردمي با همه غم هاي دراز <\/h1>

    پرسختي<\/h1>

    پر درد<\/h1>

    باز هم مي طلبند<\/h1>

    قصه هاي غم دار<\/h1>

    و رمان هاي سياه<\/h1>

    و تمام کتب پر ضجّه<\/h1>

    چاپ چندم شده اند<\/h1>

    مگر آن لذت شادي رفته است؟<\/h1>

    همه عادت کرديم <\/h1>

    گفتن مرثيه ها<\/h1>

    و نشستن در ختم<\/h1>

    گريه هايي ممتد<\/h1>

    يادمان رفته که شادي هم هست<\/h1>

    وگر اين لحظه گذشت<\/h1>

    با دو صد دريا اشک<\/h1>

    او نخواهد برگشت<\/h1>

    فرصت مرثيه نيست<\/h1>

    + نميدانــــم 

    همه گفتي تو ز ايمان
    کافي است
    کمي از کفر بگو
    همگان ميدانند
    به نماز دم صبح
    دل ما مي نازد
    و دعاي سحري شيرين است
    ولي آنگونه که هست
    هوس تيغ کشيدن به خدا
    و زفرمان خدا سرپيچي
    به تنم هجمه برد
    گاه به گاه
    و چنان است
    که گاهي ز خودم مي پرسم
    که تو هم انساني؟
    و از اين لذت معکوس دلم مي گيرد

    سلام و عرض تسليت شهادت مولي الموحدين ،اميرالمومنين علي عليه السلام خدمت شما برادر گرامي و بزرگوارم - ازدعاي خير فراموشم نكنيد

    التماس دعا

    پس كي تمام مي‌شود اين مسير ناآرام ؟ اين راه كه اينقدر طولاني نبود !

    اين‌قدر ناآرام نباش كه با هر لرزش تو، طوفاني در دلم برپا مي‌شود .

    كاش گريه چند

    لحظه امانم مي‌داد . مي‌ترسم آخر از دستم رها شوي .

    كاش پاهايم اين چند قدم را تندتر و محكمتر برمي‌داشت .

    مي‌داني چرا اين‌قدر نگرانت هستم ؟ مي‌داني ؟

    وقتي شنيدم تو مي‌تواني داروي‌دردهاي مرا، دارو باشي و مرهم‌زخمهاي مرا، درمان ، برقي از اميد در دلم پديدار شد .

    هيچوقت به اين زيبايي نديده بودمت و هيچگاه اين‌قدر نگرانت نبودم .

    حالا فهميدي اضطرابم به خاطر چيست ؟

    اما نه تو چه مي‌داني يتيمي چيست ؟ ولي من . . . بار اول كه يتيم شدم همه غمهاي عالم بر دلم سنگيني مي‌كرد تا او را پيدا كردم ؛ نه ، او ما را پيدا كرد و حرارت خورشيد نگاهش زمستان يتيمي را از دلمان برد و دوباره بوي‌نسيم بهار مهر در زندگي ما . . .

    خدا را شكر .

    انگار رسيديم ، آري ، رسيديم اما ببين آن مرد كه سر بر ديوار نهاده كيست ؟ چه مي‌گويد با ديوار ؟ چرا شانه‌هايش لرزان است ؟ نگاه كن گاهي سر به آسمان برمي‌دارد و چيزي مي‌گويد .

    خوب گوش كن ؛ كائنات را به آرامش مي‌خواند . گويا اوست كه سكّان‌هستي‌را به دست گرفته .

    آه ! او حسن (عليه‌السلام) است . ما دير رسيديم اي كاسة شير .

    Hosted by Tinypic.com Hosted by Tinypic.com

       1   2   3   4      >