• وبلاگ : عــشــق مـلـكـوتـي
  • يادداشت : جز ياد تو در دلم قراري نبود
  • نظرات : 1 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام وب جالب و بسيار زيبايي داريد

    شاد باشيد و عاشق

    بدرود

    23 _____________ ميگم خانمي ميخواستي جواب بژ بژ آبجيت رو بدي ميگفتي با مني كه دل داداشي نگيره همينطور حنا جون

    خب همه خوب باشيد وشاد ومهربون باهم

    + حنا 

    يلدا ،‌جشن كهن ايراني

    تپشهاي قلبم را به باور خاطره هايم پيوند مي زنم ،

    و سرزميني را كه همزاد با خاك است و كهن تر از تاريخ ،

    براي نوباوگان خاك و تازه به دوران رسيدگان تاريخ زمزمه ميكنم .

    زمزمه ميكنم كه :

    من از نسل شب شكنان روزگارم ،

    من از نسل نورآفرينان پاك ،

    از سلاله پاك آريائيان بردبارم،

    منم ميراث هزار ساله زمين ،‌

    همان از شرق تا غرب گسترده آغوش ،

    همان پيام آور مهر و دوستي ،

    همان گرفته درفش آشتي بر دوش

    نه خود ستيزم ، نه ديگر ستيز

    مرا و يادگاران مرا به نيكي يادآر

    كه يادگار يادگاران من ‌،‌همه شادي است و شادماني :

    شب است و گيتي غرق در سياهي

    شب بلند است و سياهي پايدار ، ولي

    باور به نور و روشنايي است ،

    كه شام تيره ما را ، از تاريكي مي رهاند

    و از دل شبهاي يلدا ، جشن مهر و روشنايي به ما ارمغان مي رساند

    تيرگي هاتان در دل نور خاموش باد ،

    و يلدا را به نور قرنها قدمت ، جاري نگه داريم .

    گرفته از كتاب ديدي نو از آئين كهن

    نوشته دكتر فرهنگ مهر

    سلام دوست خوبم. ممنون که به من سرميزني و با پيامهاي گرمت مرا اميدوار ميکني. دل آشوب به رسم هفتگي به روز شد. خوشحال ميشم تا بازم ببينمت. موفق باشي.

    سلام........

    بازم اومدم سر بزنم كه نگي نيومدي

    باغ باران خورده مي نوشيد نور

    لرزشي در سبزه هاي تر دويد :

    او به باغ آمد ، درونش تابناك ،

    سايه اش در زير و بم ها ناپديد

    ***

    شاخه خم مي شد به راهش مست بار .

    او فراتر از جهان برگ و بر .

    باغ ، سرشار از تراوش هاي سبز .

    او ، درونش سبزتر ، سرشارتر.

    ***

    در سر راهش درختي جان گرفت .

    ميوه اش همزاد همرنگ هراس .

    پرتويي افتاد و در پنهان او :

    ديده بود آن را به خوابي ناشناس .

    ***

    در جنون چيدن از خود دور شد .

    دست او لرزيد ، ترسيد از درخت .

    شور چيدن ترس را از ريشه كند :

    دست آمد : ميوه را چيد از درخت .

    + حنا 

    سلامي به بلندي شب يلدا . برايتون شب هاي يلداي زيادي رو آرزو ميكنم . و اولين روز زمستاني رو به همه تبريك ميگم و آرزو ميكنم كه در كنار هم گرمي دلهاتون سردي زمستون رو يادتون بره .

    + _____ 
    + omids 

    عاشقاته

    اي شب از روئياي تو رنگين شده

    سينه از عطر توام سنگين شده

    اي به روي چشم من گسترده خويش

    شاديم بخشيده از اندوه بيش

    همچو باراني كه شويد جسم خاك

    هستيم ز الودگي ها كرده پاك

    اي تپش هاي تن سوزان من

    اتشي در سايه مژگان من

    اي زگندم زارها سرشار تر

    اي ز زرين شاخه ها پر بار تر

    اي در بگشوده بر خورشيدها

    در هجوم ظلمت ترديد ها

    با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست

    اي دو چشمانت چمنزاران من

    داغ چشمت خورده بر چشمان من

    هر كسي را تو نمي انگاشتم

    درد تاريكيست درد خواستن

    رفتن وبيهودهخود را كاستن

    سر نهادن بر سينه دل سينه ها

    سينه الوده به چرك كينه ها

    در نوازش نيش ماران يافتن

    زهر در لبخند ياران يافتن

    زر نهادن در كف طرارها

    گمشدن در پهنه بازارها

    اه اي با جان من اميخته

    اي مرا از گور من انگيخته

    چون ستاره با دو بال زرنشان

    امده از دور دست اسمان

    از تو تنهائيم خاموشي گرفت

    پيكرم بوي هماغوشي گرفت

    بدرود اي عزيزان

    باز خواهم برگشت

    بار خدايا عاشقان را غم مده

    + حنا 

    اگر بتواني بنگري آنچه كه يك عمر ساخته اي ويران شود

    و بي آنكه كلمه اي بر زبان آوري آن را دوباره بسازي

    و ببيني آنچه كه به صد رنج اندوخته اي به يك خبر نابود ميشود

    و نوميد نباشي و آه نكشي ،

    اگر بتواني نيرومند باشي بي آنكه مهرباني را ترك كني

    و اگر بتواني به ثروت برسي

    و فروتني را از دست ندهي ،

    اگر بتواني انديشه كني و عميق بنگري

    و بشناسي بي آنكه شكاك يا ويرانگر باشي ،‌

    به رويا فرو روي بي آنكه رويا پرست باشي ،

    تفكر كني و متفكر نباشي ،

    ‌اگر بتواني سخت و استوار باشي بي آنكه هرگز خشمگين شوي ،

    اگر بتواني دلير باشي بي آنكه جانب احتياط را از دست بدهي .

    آنگاه تو نيز انسان والايي .

    انساني كه زمين به او افتخار ميكند .

    سلام دوست خوبم مرسي که بهم سر زدي من به روز شدم اگه وقت کردي سر بزن مرسي موفق باشي
    + منصوره 

    سلام خوبي خوشحالم مي بينم سر حالي موفق باشي اين جوري يه جوري ديگه شدي تغيير رويه تو نوشتنت برام جالبه

    چيزي شده ما خبر نداريم

    من برام اين تغيير رويه خيلي سخته تو نوشتن خودم چون بهم تذكر دادن گفتن خيلي بژ بژ مي نويسي خانم شدم ودارم مثل آدم حسابي مينويسم خدا كنه ديگه بهم تذكر ندن

    چون ديگه والله دلم ميشكنه اگه به اين مدل نوشتنم اعتراض بشه

    خوش به حال مدير پارسي بلاگ شد من ساكت شدم

    البته ديگه از پارتي بازي هم كه خبري نيست

    پسر خاله شدنم كه فايده نداشت

    من تو كلاس شما نفر آخر شدم فقط اخراجم نكنيد ساكت مي شينم باشه قول ميدم دست به سينه ونفس هم تا نگيد نمي كشم

    اينم گذاشتم واسه اون خواهرم كه بهم تذكر داده

    خيلي هم فلسفي نويس شدهخب شب خوش

    ببخشيد داداشي ما وب شما رو كرديم خونه خودمون

    تقصير از ما نيست از خودته كه به ما رو دادي

    خداحافظ داداش رضاي گل

    سلام ديگه جايزه هم كه نباشه عادت كرديم و خوگرفتيم بياييم و يه دل نوشته بزاريم اينجا


    وقتي ، قلبم از غصه پر مي شود ،وقتي بغض هايم پشت سر هم مي شكند ،
    و من نمي توانم اشكهايم را مخفي كنم ، وقتي انتظارهايم به پايان نمي رسد ،
    و زماني كه تحملم تمام مي شود ،آن وقت است كه به تو نياز دارم ،
    آن وقت است كه تو را صدا مي زنم ، تو را مي خوانم و تو را آه مي كشم ، آه ، آه...

    آه ، اي پروردگار مهربانم ،
    اي مونس شبهاي تارم و اي همدم روزهاي تنهايي ام!

    آن زمان كه من در زندگي شكست خوردم ‍‍، وهمه چيز و همه كس ،
    با من پيمان تنهايي بستند ، تنها اميدم تو بودي .
    زماني كه تاب و توان از من گريخت ، و من ديگر ياراي ايستادن نداشتم ،
    تنها تو بودي كه به ياريم شتافتي و مرا از فكر تنهايي و بي مقصدي نجات دادي.

    پس بگذار بگويم كه : بي انديشه ي تو نتوانم زيست.

    خداوندا

    وقتي گره ي تك تك بغض هايم را باز مي كني ،
    وقتي دانه دانه اشكهايم را پاك مي كني،
    و يكي يكي غصه ها را از دلم بر مي داري،
    همه ي نا اميدي هايم ، اميد مي شود.

    مهربانا

    حال كه تو ، اينگونه زنگارهاي دلم را مي زدايي،
    و ياريم مي رساني ، من نيز بايد زانوي غم را رها كنم ،برخيزم ،
    و ببينم كه اميد ، اين ستون محكم زندگي ،
    شاخه هاي خود را در اطرافم گسترانيده است .

    آري ، ديگر شكست و نااميدي رنگ باخته ،
    وبرايم ، معناي خود را از دست داده است.
    اين صداي اميدهاي فرداست كه در جسم و روحم طنين انداز گشته است...

    سلام ديگه جايزه هم كه نباشه عادت كرديم و خوگرفتيم بياييم و يه دل نوشته بزاريم اينجا


    وقتي ، قلبم از غصه پر مي شود ،وقتي بغض هايم پشت سر هم مي شكند ،
    و من نمي توانم اشكهايم را مخفي كنم ، وقتي انتظارهايم به پايان نمي رسد ،
    و زماني كه تحملم تمام مي شود ،آن وقت است كه به تو نياز دارم ،
    آن وقت است كه تو را صدا مي زنم ، تو را مي خوانم و تو را آه مي كشم ، آه ، آه...

    آه ، اي پروردگار مهربانم ،
    اي مونس شبهاي تارم و اي همدم روزهاي تنهايي ام!

    آن زمان كه من در زندگي شكست خوردم ‍‍، وهمه چيز و همه كس ،
    با من پيمان تنهايي بستند ، تنها اميدم تو بودي .
    زماني كه تاب و توان از من گريخت ، و من ديگر ياراي ايستادن نداشتم ،
    تنها تو بودي كه به ياريم شتافتي و مرا از فكر تنهايي و بي مقصدي نجات دادي.

    پس بگذار بگويم كه : بي انديشه ي تو نتوانم زيست.

    خداوندا

    وقتي گره ي تك تك بغض هايم را باز مي كني ،
    وقتي دانه دانه اشكهايم را پاك مي كني،
    و يكي يكي غصه ها را از دلم بر مي داري،
    همه ي نا اميدي هايم ، اميد مي شود.

    مهربانا

    حال كه تو ، اينگونه زنگارهاي دلم را مي زدايي،
    و ياريم مي رساني ، من نيز بايد زانوي غم را رها كنم ،برخيزم ،
    و ببينم كه اميد ، اين ستون محكم زندگي ،
    شاخه هاي خود را در اطرافم گسترانيده است .

    آري ، ديگر شكست و نااميدي رنگ باخته ،
    وبرايم ، معناي خود را از دست داده است.
    اين صداي اميدهاي فرداست كه در جسم و روحم طنين انداز گشته است...

    + لاله 

    سلام ملكوتي گرامي

    سـر آن ندارد امشب، کـه برآيد آفتابي
    چـه خيال ها گـذر کرد و گـذر نکرد خوابي
    به چـه دير ماندي اي صبح؟ که جان من بر مي آمد
    بزه کردي و نکـردند، موًذنان ثـوابي
    نـفس خـروس بگـرفت، که نوبـتي بـخـواند
    هـمه بلـبلان بمردند و نماند جـز غـرابي
    نفـحات صبح داني، ز چـه روي دوست دارم؟
    که به روي دوست ماند، کـه برافکـند نـقابي
    سرم از خداي خـواهـد، که به پايش اندر افتد
    که در آب مرده بهـتر، که در آرزوي آبي
    دل من نه مرد آن است، که با غـمش برآيد
    مگـسي کـجا تواند، که بـيفکـند عـقابي؟
    نه چـنان گـناهـکارم، که به دشمنم سپاري
    تو بدست خـويش فرماي، اگـر کني عـذابي
    دل هـمچـو سنگـت اي دوست، به آب چـشم سعـدي
    عـجب است اگـر نگـردد، که بگـردد آسيابي
    برو اي گـداي مسکين و دري دگـر طلب کن
    که هـزار بار گـفتي و نيامدت جـوابي

    شاد و پيروز باشيد لاله

    سلام دوسه خوب. ممنون که به من سرميزني. متنت مثل هميشه زيبا و خواندني بود. من به روز کردم. خوشحال ميشم اگه باز هم به من سربزني. شاد

       1   2      >